مختصری از وصیتنامه شهید سیدعبدمحمد دهبان زاده
نام شهید: سیدعبدمحمد
نام پدر:سید علی
تاریخ تولد:1349
محل تولد:روستای دوراک
تاریخ شهادت:66/2/3
محل شهادت:بانه-غرب کشور
زیارتگاه: روستای دوراک
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
انـا اللـه و انـا اليـه راجعــون «ما همه از خدائيم و بازگشت مان به سوى اوست »
سپاس و حمد خداوند تبارك و تعالى كه عنايت فرمود تا بنده حقير بتوانم اسلحه خونين شهيدان راه حق را بردارم و با سلام و درود پرمهــر و محبت به يگانه منجى عالم بشريت و نايــب بر حقــش حضرت امام كه همچون خورشيدى منور در شب تاريكى پر از ظلمت طلوع كرد و مستضعفان و محرومان را از بند جهل ،رها ساخت و با سلام و درود و برقائم مقام رهبرى حضرت آيت الله منتظرى و با سلام و درود بر تمام كسانى كه به هرنحوى طرفدارى از حريم اسلام مى كنند و سعادت اسلام و مسلمين را طلب مى كنند سلام بر شهيدان راه خدا كه در اين برهه از زمان كمر بستند و جامه ذلت را از تن بيرون آوردند و به سخن پيرجماران لبيك گفتند و پيرهن شجاعت و مردانگى پوشيدند و سلام بر هر مسلمانى كه راه اين جوان مردان را ادامه مى دهد و در اين دنياى فانى زجر و شكنجه مى بينند و راحتى را از دست مى دهد تا دين اسلام پابرجا بماند . خدايا كسى كه مى خواهد وصيت نامه بنويسد من و امثال من نيست او كسى است كه در دوران زندگى آنچه را كه گفته عمل كرده و در راه اسلام زحمت كشيده تبليغ براى اسلام و مسلمين واقعى كرده و امربه معروف و نهى از منکررا در حد امكان رعايت كرده است . من كه هيچ يك از اين اعمال را انجام نداده ام .در اين برهه از زمان كه تبليغات جبهه و جهاد به اين حد بالا رسيده است و ديگر عذرى از من پذيرفته نيست چگونه روحيه وصيت كردن رادارم ، اين همه كمى اعمال به جاست كه بگويم فقط اينكه امام فرمودند جبهه از نماز واجب تر است و اميد به بخشش پروردگار داشتم و هميشه دارم و گرنه هيچ گونه آمادگى پذيرايى از جبهه و جهاد را نداشتم و حالا كه آمدم بگذار تا صحبتهاى لازم را بكنم تا بدانيد كه براى چه به جبهه آمدم و بدانيد كه كوركورانه به جبهه نيامدم بلكه به فتواى امام عمل كردم و به او پاسخ گفتم و اما منطقه بهمئى كه در تمام عملياتها جوانانى غيور از دست ميدهيد جواب اين خانواده ها را چه كسى بايد بدهد اينها فرزندانشان راكه مايه عمرشان بودند و هستند در راه اسلام دادند و مى دهند تا مسلمانان ادعاى شرافت و دين و مذهب كنند اينها خيلى حق سنگينى بر گردن ما دارند و اگر راه فرزندانشان را ادامه ندهيم ما در برابرشان بدهكار و پشيمانيم زيرا اگر ما اين نهضت را به پايان نرسانيم خون فرزندان آنها را پايمال كرده ايم و اما خود بنده تنها كارى كه مى توانستم بكنم تا شما از بنده راضى شويد اين بود كه بنده راه مقدس فرزندانتان را ادامه مى دادم تا شما هم حقتان را بر بنده حلال كنيد و اما اى كاركنان دولتى (فرهنگيان ، سپاهيان ، بسيجيان و غيره) اى پاسداران ، اى خدمتگزاران واقعى جمهورى اسلامى شما وظيفه اى بس سنگين و والا داريد و همگى در وصف شما بس كه امام عزيز مى فرمايند .« اى كاش من هم يك پاسدار بودم » و اين نشانه عظمت پاسدارى است وهمچنين نشانه سنگينى مسئوليت آنان است سعى كنيد خودتان را چنان بسازيد كه با ديگر اقشار تفاوتى مثبت داشته باشيد اين لباسى كه شما به تن داريد الگوى جامعه بودند زيرا پاسداران و همه مسلمانان حق عظيمى دارند و اما اى بسيجيان اى صف شكنان راه توحيد و اى شيران روز شما هر چند خود الگوئيد براى همه ولى وظيفه مى دانم بعنوان يك برادر خيلى كوچك اين وصيت تكرارى را بگويم كه شهيد بهشتى در مورد بسيجيان گمنام مى فرمايند . بسيجيان مرغان آغشته به خونى هستند كه جايشان در اين دنيا نيست و شما را مردم با ديد وسيعى نگاه مى كنند سعى كنيد پاسداران ، اين نمايندگان امام حسين را الگوى خود قرار داده و با همكارى آنها طورى مردسازى كنيد كه هيچ فردعادى نتواند كوچكترين نقطه ضعف را از شما بگيرند و اميدوارم كه شما فردسازى كنيد و اين نهضت را ناتمام نگذاريد و تا پيروزى و فتح كربلا و آزاد كردن اسيران جنگ تحميلى به آغوش خانواده هايشان بازنگرديد و زمينه را براى ظهور حضرت حجت فراهم سازيد در پايان از همه شماها تقاضاى عفو و بخشش دارم . و شما اى جهاديان ، اى اتحادآموزان اقشار مختلف جامعه اسلامى و آبادكنندگان كشور جمهورى اسلامى ايران وظيفه شما نيز به نوبه خود خيلى سنگين است اين همه وسايل و ماشين آلاتى كه در اختيار داريد حق تمام مردم كشورند و درصورتى كه كوچكترين خيانت را به آنها كنيد بدهكار حق تمام مردم كشور ايران خواهيد بود . و درصورت نداشتن عذر صحيح گرفتار حق تمام جمعيت اين كشوريد و همچنين گرفتار آتش جهنميد پس سعى كنيد براى مردم كار كنيد چنانچه شايسته باشد در پايان از تمام جهادگران واقعى تقاضاى عفو و بخشش دارم و اما شما اى فرهنگيان همانطورى كه هميشه شهداء در وصيتنامه هايشان به شما تذكرات لازم را دادند ما نيز به نوبه خود تكليف مى دانم بعنوان يك بسيجى كوچك به شما نصيحت كنم تا انشاءالله به مرور زمان اصلاح شويد و نصيحت اين بنده حقير اين است كه شما داريد كسانى را تعليم و تربيت مى دهيد كه امام در مورد آنها فرمود همه اميدم به دانش آموزان است و اين آينده سازان را اگر در تعليم و تربيت آنها كوشا نباشيد ترك غيرواجبى را كرديد و خيانت كردید به خون شهيدان در صورتى كه شما وظيفه خيلى سنگينى داريد و اما فرمودند معلمين اگر معلمين نباشند مثل اين است كه جامعه اى بدون رهبر است و واقعا همين است زيرا اگر معلمين نباشند يك گروه بى سوادى چگونه مى توانند كشورى كه اين همه دشمن دارد را اداره كنند پس ثابت شد كه وظيفه شما در واقع دنباله وظيفه انبیاء است و كوتاهى درآن نيز به همين قدر كه مقامش بالاست عذابش نيز زياد است در پايان از تمام فرهنگيان بطور خيلى زياد تقاضاى بخشش دارم مخصوصا معلمان كه برايم تدريس كردند كه واقعا اگر آنها مرا نبخشند گرفتار عذاب جهنمم . امام على (ع) فرمودند هركس يك حرف به من بياموزد مثل اين است كه مرا يك عمر بنده خود كرده و آنها سالها براى بنده تدريس كردند و اين ديگر به ايثار آنها بستگى دارد . و اما مردم شهيد پرور روستاى شهيد پرنيان اميدوارم هيچ وقت از فرزندانتان جلوگيرى نكنيد كه به جبهه بيايند و هميشه با انقلاب حركت كنيد و اولين روستائى باشيد كه فرزندانتان را هديه به انقلاب كنيد و در آخر بگويم چون بنده فرد بى اخلاقى بودم امكان دارد بعضى از شما از بنده نگران باشيد و از اينكه نتوانسته ام پيش شما بيايم و شما را راضى كنم مرا ببخشيد و در ضمن خانواده هاى شهداء را بر ديگر خانه ها مقدم بشماريد تا مردم جرأت و افتخار كنند كه فرزندانشان را در راه خدا هديه كنند و نيز از خانواده هاى شهداء مى خواهم كه يك اتحاد شگفت انگيزى با هم داشته باشند تا ديگر خانواده ها از آنها عبرت بگيرند اى خانواده هاى شهداء بدانيد كه بنده راه بچه هاى شما را ادامه دادم و غافل نشده ام و به جبهه آمدم تا تلافى خون آنها را از كفار بگيرم بخدا قسم بنده هر موقعى كه با يكى از خانواده هاى شهداء برخورد مى كردم از حالت عادى خارج مى شوم و احساس به همكارى مى كردم و واقعا كار به جائى بود زيرا خانواده هاى شهداء بر همه شيعيان حق دارند و بايد تمام مردم آنها را محترم بشمارند و اما اى خانواده هاى عمويانم مى دانم حق شما را ادا نكردم و خيلى نسبت به شما بى احترام بودم و مسئله واجب جنگ نگذاشت كه بيايم در خدمتتان و تقاضاى حلاليت بطلبم از اين نظر مرا ببخشيد و اگر حق از شما داشتم بخشودم و در مورد شهادتم نگران نباشيد و درصورت امكان به برادرم كمك كنيد چون مى دانم كسى نداريم و در مسائل ديگر نيز با او سازشكار باشيد و او را دلدارى بدهيد و اما مادرم نمى دانم چه بگويم مادر بدانيد كه مى دانم شما از همه مادرانى بيشتر به پايم زحمت كشيدى و هيچ خيرى از من نديدى چيزى كه ديدى برخورد نادرستم بود و بدانيد اگر عمر شما را پشت مى كردم حقت بر من حلال نمى شد مگر اينكه خودت هلال مى كردى ولى مادر چه كنم كه حق خدا از حق همه بر من بيشتر بود و اگر بطرف خدا نرويم خدا ما را روسياه مى كند مادر شما از حق خود گذشت كن به اميد اينكه خداوند در روز قيامت از شما گذشت كند اگر مرا ببخشى انشاءالله در صورت داشتن لياقت در روز قيامت شما را شفاعت مى كنم مادر مى دانم كسى در خانه داشتم ولى چكنم كه اسلام نياز به ما دارد . مادر اگر تو فرزندت را از دست دادى ولى زينب برادران و پسربرادران و همه اهل بيت خود را از دست داده و ضمن از دست دادن آنها خيمه هاى آنها را آتش زدند و مابقى آنها را كتك زدند و به اسارت بردند و جسد حسن (ع) و ديگر ياران او را جمع كردند و با اسب روى جسد آنها تاختند و جسد آنها را تكه پاره كردند ما دربرابر فاطمه كه چيزى نيستيم و هيچگاه مصيبت او را نمى توانيم تحمل كنيم .
مـادر وقتـى مى خـواهـى برايـم گريـه كنى زينـب و مظلوميت او را به ياد آور چگونگى شهادت حسين را در نظر بگير كه کسی نبود برايش گريه كنـد و كسـى نبـود جسد مباركش را به خاک بسپارد تا جســدش را پاره كردند اگر مى خواهيد روحم شاد شـود آهسته و به ياد زينب گريه كن بالاخره تكليف بوده اداى تكليـــف نمودم اگر به قرآن معتقديد قرآن مى فرمايـــد و اعده لهم ماستطعتم من قوه هرچه مى توانيـــد در برابر دشمنان نيرو آماده كنيد . پس واجب اسـت كه وقتى جبهه نيرو لازم دارد . ما به جبهه برويم و در راه خدا زحمت بكشيم و هيچگاه نبايد ما از دستورات قرآن سرپيچى كنيم مادر پس بايد به بزرگوارى خودت مرا ببخشى اما برادرم على محمد و ديگر برادرانم و خواهر كوچكم مى دانستم كه شما نياز به كمكى و سرپرستى داريد اما چه كنم كه خدا از همه بهتر و بخشنده تر و اطاعت از او واجب تر است پس شما هم به خاطر رضاى خدا و به اميد بخشش او مرا ببخشيد و زياد برايم نگران نباشيد و دل بخدا ببنديد و هيچ گونه تصورى درخود راه ندهيد كه مثلا ما شهيد داديم بايد ديگر خانه ها ما را احترام كند و برادر نورمحمد شما همچنان كه يك دانش آموز مسلمان باشد درس بخوان چون امام مى فرمايد حرام است در مدرسه ماندن و درس نخواندن پس شما كه پيرو امامى محكم درس بخوان و همراه درس خواندن خودسازى كن و اما خواهرانم شما نيز حق سنگينى بر گردنم داريد خواهر بخدا قسم در زندگى راحتى نديدم كه خواهرم را از خود راضى كنم بخاطر رضاى خدا مرا ببخش و نگران مباش زيرا ما نيامديم كه بمانيم يكى از پيامبران فرمودند من زندگى را مانند مسجدى مى دانم كه از يك درش داخل و از ديگرش خارج شويم و در اين دنياى فانى خوشا بحال كسى كه بتواند راه خود را انتخاب كند بخدا قسم ساده ترين راه تقرب به خدا شهادت است اگرشهادت خوب نبود حسين آن را انتخاب نمى كرد خواهر بهاى شهادتم را اين قدر بدان كه پيش از اين كه مرگ به سراغم بيايد اعلام آمادگى كردم در پايان از تمام كسانيكه حقى برگردنم دارند تقاضاى هلاليت مى طلبم مخصوصا حزب الهى ها و وصيتم بر آنها اين است كه هنگامى كه از كنار مزار گذر مى كنيد يك لحظه پاهايتان را برهنه كرده به احترام شهيد چند قدمى حركت كنيد زيرا اين شهيد بزرگوار بر همه ما ها مخصوصا حزب الهى ها و روستاى شهيد پرنيان حق وصف ناپذيرى دارد و تأكيد زيادى در مردم است و درصورت امكان قبرم را نزديك قبرش بگذاريد .
والسلام
منبع : بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد