مختصری از زندگینامه شهید سیاوش اختر مقدم
نام شهید: سیاوش
نام پدر:قلندر
تاریخ تولد: 1343
محل تولد: روستای گلال لوداب
تاریخ شهادت: 64/3/7
محل شهادت:کوشک
زیارتگاه : روستای هفت چشمه
زندگینامه
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید سیاوش اختر مقدم در سال 1343 در روستای گلال لوداب از توابع بخش مارگون شهرستان بویراحمد از استان کهگیلویه و بویراحمد چشم به جهان گشود بعد از گذشت 3 ماه از تولدش خانواده ی شهید برای ادامه زندگی به روستای هفت چشمه از توابع بخش مارگون مهاجرت نمودند، وضعیت اقتصادی آنها خیلی ضعیف بود. و پدر خانواده از راه کشاورزی و کارگری امرار معاش می نمودند. و بعد صاحب فرزندان متعددی شدند که تعداد آنها 8 پسر و 4 دختر می باشد یکی از آنها پسر بزرگ خانواده مشغول به تحصیل شد و شهید سیاوش اختر مقدم فرزند دوم خانواده بود و به علت فقر زیاد از تحصیل باز ماند و چند سالی شبانی(چوپانی) پیش اقوام در روستای هفت چشمه مشغول شد تا اینکه به سن تکلیف رسید بعد در سن 19 سالگی که وقت خدمت سربازی ایشان رسیده بود پدرش که عضو شورای روستا و معتمد بود ایشان را به پاسگاه ژاندارمری و حوزه نظام وظیفه در سی سخت معرفی نمودند تا با سه نفر از هم محلی خود با کازرون جهت آموزش و انجام خدمت نظام وظیفه اعزام شدند. بعد از دوره آموزشی به لارستان فارس گروهان ژاندارمری تأمین پاسداری اعزام شدند بعد از مدتی به استان خوزستان به شهرستان دزفول بعد از مدتی کوشک اهواز در جبهه جنگ تحمیلی ایران و عراق در خط مقدم حضوری فعال داشتند که به مدت قریب به 2 سال برای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران خدمت نمودند که در اواخر خدمت مقدسش که فقط 5 روز دیگر به خدمت سربازیش مانده بود به علت ترکش خمپاره دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
خصوصیات شهیداز زبان پدرش:
سیاوش در شرایطی به دنیا آمد که وضعیت اقتصادی ضعیفی داشتیم و از راه کشاورزی و کارگری امرار معاش می نمودیم. در حالی که سیاوش فرزند دوم خانواده بود و بزرگ و بزرگتر شد چهره ای نورانی و جثه ای زیبا داشت با آن که سن و سالش کم بود ولی در کارها ما را همراهی می کرد و کمک کارم بود. درمیان صفات ممتاز فرزندم، خود جوشی و فعال بودنش خیلی برایم مهم بود. اخلاق و رفتار و کردارش و کمک به اقوام و گوش به فرمان بودنش، مورد رضایت همسایه ها و و بستگان بود. و با برادران رفتار بسیار خوبی داشت و مهربانی را که از صفات بارز ایشان بود در همان دوران کودکی در برخورد با دیگران نشان میداد، اهل نماز و دعا بود، همیشه در انتظار آمدن محرم بود، تا به خاطر مولایش عزاداری و سینه زنی کند، شب های محرم با اقوام و بچه محل ها از اوایل شب تا سپیده صبح عزاداری و شب زنده داری می نمودند. یک روز به مرخصی آمد دیدم که پسرم سر حال و روحیه ای شاد دارد و می گفت: که الان جنگ است و حتماً ما به جبهه جنگ خواهیم رفت و شاید هم شهید شوم، نگران من نباشید بعد به محل خدمت خود رفت بعد از مدتی خود با خانواده ام مشورت نمودم که باید حتماً به جبهه بروم ودر آن ایام با رادیو گوش می دادم همین که صدای آهنگران را می شنیدم عاشق جبهه شدم و تصمیم گرفتم به جبهه بروم تا اینکه به منطقه جنگی کردستان پادگان شهید بروجردی اعزام شدم و در آنجا با دشمنان اسلام جنگیدم که درحدود قریب به 8 ماه درمنطقۀ جنگی کردستان بودم. شهید نامه های زیادی می نوشت و ما هم در جواب، ایشان راهنمایی ارشاد می نمودیم و می گفت: که ما، در منطقه ی خط مقدم کوشک اهواز مشغول عملیات هستیم. نگران ما نباشید ما باید از وطن و میهن خود دفاع کنیم در همان ایام یکی از دوستان شهید به نام حسین رخشایی ساکن سقاوه مارگون سوار بر اسبی به روستای ما آمد و خبر داد که سیاوش سالم و تندرست می باشد و با هم همرزم هستیم و سیاوش سلام رساند و گفت مقداری پول برایم بفرستید، مقداری پول به ایشان دادم. یکروز شهید به مرخصی آمد و از جنگ برایمان تعریف می کرد و ایشان عاشق جبهه وجنگ بود روحیه ای فداکارانه و ایثارگری در وجودش آشکارا بود و خیلی خوشحال و مسرور بود و به همۀ همسایگان و اقوام در این چند روز سرکشی می نمود و جویای احوال همۀ آنها می شد. در روز آخر مرخصی که می خواست برگردد سخنی را بیان نمودند که هنوز در ذهنم مانده با لبخند فرمودند که پدرم که شما الان پول به من بدهید من بعداً به شما پول می دهم و برای شما پول بدست خواهم آورد. در وجودش مشخص بود که شهادت نصیبش می شود و ما را به دعا کردن و پیروز شدن در جنگ تشویق می کرد. و ما را نصیحت می کرد که ناراحت نشوید برای ما گریه نکنید و مادر و پدرم راه اسلام را باید ادامه دهید. خبر شهادت سیاوش را برایمان آوردند و همه مردم در تشییع جنازه او شرکت کردند و من واقعاً در غم هجران او می سوزم و کمرم شکست، اما فکر کردم که بالاترین درجه ایثار شهادت است و ایشان به کام خود رسید در حالی که مجرد بود و دوست داشتم عروسی او را ببینم و حجله ی دامادی برایش بر پا دارم ولی عروسش کس دیگر بود و جایگاه حجله اش جایگاه دیگر!!
منبع : بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد