مختصری از وصیتنامه شهید زواره رضايى
نام شهید: زواره
نام پدر: سلطان
تاریخ تولد: 1352
محل تولد: روستاي شادگان
تاریخ شهادت:68/3/10
محل شهادت: کوشک
زیارتگاه : گلزار شهدای گچساران
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
اگرچه چشمان مظلوم خانواده ام انتظار مرا مى كشند با توجه به شور و شوقى كه به جبهه دارم تا لحظه شهادت از مكتب و ميهنم دفاع مى نمايم . سلام بر آدم ، سلام بر خاتم ، سلام بر حسين ، سلام بر خوبان گلچين شده امت اسلام ، سلام بر آنانكه لبانشان جز براى ذكر خدا گشوده و قلوبشان جز به ياد خدا به تپش در نيامد و سلام بر آنانكه در مناجات شبانه و در قنوت نمازهايشان خالصانه ناليدند كه «الهم ارزقنا توفيق شهادت فى سبيلك» پروردگارا توفيق شهادت در راه خودت را روزى ما قرار بده سلام بر آنانكه شهادت را پرواز بلند روح از عالم خاك تا به افلاك دانستند و چون كبوتران سبكبال رهايى را پسنديدند و عروج خونينشان پرواز و رهايى از دنياى پرزرق و برق بود و سلام برآنانكه در آخرين لحظات عمرشان كلام مولايشان «كه به خداى كعبه رستگارم شدم را بر لب داشتند » بار خدايا چنان جاذبه اى از وجودت را در چشمم قرار ده تا جز تو نبینم چرا كه در دنياى ماديات چيزى جز تهمت و غيبت يافت نمى شود و ما از اين همه گناهان خسته شده ايم خدايا به تو پناه مى برم چرا كه جز تو كسى را ندارم و تو پناه بى پناهانى .
خداى من ، اى ايده آل آرزوهاى عارفان ، ما را از دنياى مادى نجات بده ، بارالها شهادت را نصيبم كن كه جز تو فريادرسى ندارم . و فقط براى رضاى تو به جنگ با يزيديان زمان آمده ام تا با دشمنانت بجنگم . اى خدا بگذار عارفانه شمع وجود امام بگويم و حتى خاكسترى از وجودم باقى نماند ، بگذار تا فدايت شوم ، بگذار تا عاشقانه به قربانگاه عاشقان خدا كه همان كعبه است پرواز كنم و سرافراز از قربانگاه به درآيم ، به راستى كه حقيقت و صداقت در قربانگاه عاشقان خداست .
ملت ما ثابت كردند كه شايستگى دارند كه هركدام اسماعيلى باشند تا در راه خدا قربانى شوند . خدايا اگر مى داشتى كه جز باريختن خون من راهت به پيش نمى رود بگذار تا توپها و تانكهاى روسى و آمريكايى مرا در برگيرند ، خدايا : من سوگند ياد كردم كه تا آخرين نفس بجنگم حال براى آخرين بار به آرمان مقدس بسيجيان سوگند ياد مى كنم كه تا آخرين قطره خونم و تا آخرين فشنگ از مكتبم دفاع نمايم وتا آخرين لحظه به عهدى كه با خدا بسته ام پايدارم اگر بدنم صدپاره شود باز فريادم بلند است حسين جان (خمينى ، خمينى )
اى خدا تو شاهد باش كه دست از زندگى شسته ام و براى ملاقات تو به كربلاى جنوب آمده ام خدايا از تو مى خواهم مرا با اصحابت همدم نمايى ، آرزو دارم كه بر خاك جبهه هاى حق عليه باطل بوسه زنم و در خون خود بغلطم و به ياد شهداى عزيز و گرانقدر حسينى خود را در ركاب مقدسشان بيفكنم . خدايا : من با تمامى توان به سوى تو آمده ام دعايم را مستجاب فرما و بزودى مرا به شرف شهادت مفتخر فرما ، در اينجا به تمامى كوردلان از خدا بى خبر مى گويم كه ملت ايران ، ملتى است كه جان خود را در طبق اخلاص نهاده و هرگز عقب نخواهند نشست ، كجايند صاحبان بصيرت و كجايند دراندگان وجدانهاى بيدار تا ببينند آنانکه در راه خدا رخت بربستند چگونه رفتند و با چه شكوه و عزتى رفتند چنان آفتابى برشانه شهر چرخيدند و عروج خونين را آغازيدند .
كجايند دارندگان فطرت پاك انسانى تا چگونه زيستن و چگونه مردن در حركات اين اسطوره هاى مقاومت بنگرند ، آرى شهدا شمع محف بشريتند و نظرگاهشان وجه الله است .
اما وصيتى به خانواده ام :
ببوسم دستت اى مادر كه پروريدى مرا آزاد
بيا بابا تماشا كن كه فرزندت شده داماد
به جبهه مى روم شادان ولى زخمى به سر دارم
به جاى رخت دامادى لباس خون به تن دارم
برادرجان بگو با خواهر خوبم شهيد هركز نمى ميرد
كه من عشق شهادت را زمولايم حسين دارم
پدر بزرگوام ، هرگز زحمات طاقت فرساى شما را فراموش نمى كنم و از شما طلب حلاليت مى كنم . تو اى مادرم ، حال كه از شما جدا شد ه ام ، قدر زحمات شما را درك كرده ام و مى دانم در مرگ من گريه و زارى مى كنيد مادر مهربانم به ياد حسين (ع) و على اكبر و على اصغر گريه كن و نكند خداى ناكرده قدر اين نعمت بزرگ خدايى را که نصيب دست پرورده ات شده است ناسپاسى كنى كه اين خود از گناهان كبيره است ، مادرم عزيزم بى خوابى ها و زحمات شما را هرگز فراموش نمى كنم از شما مى خواهم شيرتان را حلالم كنيد و شما برادرانم زحمات وافرتان را تا آخرين لحظه حيات فراموش نمى كنم اميدوارم بعد از من صبر و استقامتى چون كوه پيشه كنيد تا از تند باد حوادث در امان باشيد و شما خواهرانم نيز زحمات زيادى برايم كشيده ايد از همه شما طلب بخشش مى كنم در آخر از همه آشنايان و اقوام و همه كسانى كه مرا مى شناسند طلب حلاليت مى كنم . والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
منبع : بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد