مختصری از زندگینامه شهید زمان عزيزي
نام شهید: زمان
نام پدر: حداد
تاریخ تولد: 1343
محل تولد:القچین
تاریخ شهادت:67/3/7
محل شهادت:شلمچه
زیارتگاه : روستای القچین
زندگینامه
بسم الله الرحمن الرحيم
مثل شهيد ،مثل شمع است كه خدمتش از نوع سوخته شدن و فاني شدن و پرتو افكندن است،تا ديگران در اين پرتو كه به بهاي نيستي او تمام شده بنشينند و آسايش بيابند و كار خويش را انجام دهند.آري شهداء شمع محفل بشريتند.سوختند و محفل بشريت را روشن كردند.(استاد شهيد مرتضي مطهري).
شهيد زمان عزيزي در سال 1343در يك خانواده بسيار تهيدست و فقير در يك سال بسيار بد كه آن سال را سال قحطي ناميده اند( چون كه در آن سال قحط سالي شديدي بوجود آمد و به علت فقر زياد به كوهي به نام كوه سياه كه در آن درختهاي بلوط كم و بيش بود و بخاطر نجات جان بچه ها به آن كوه پناه بردند ،) در همان سال و در همان كوه چشم به جهان گشود.و ناگفته نماند كه اين خانواده در آن زمان از ظلم خوانين هم در امان نبودند و مدتها تحت فشار قرار مي گرفتند و حتي مدتي به وسيله خوانين پدر شهيد زنداني شد .و هنوز هم اين خانواده در تمام زمينه هاي خط رهبري و انقلاب هستند .شهيد زمان عزيزي در سن 12سالگي در نهضت سوادآموزي در روستاي القچين عليا بر عليه جهل و بي سوادي تلاش و كوشش فراواني داشت و به علت گرفتاري خانوادگي كه امرار معاش آنها از طريق دامداري و كشاوزي بود روزها به فعاليت در اين زمينها مشغول بود و شب ها در كلاس نهضت سوادآموزي و با تلاش فراوان دوره تكميلي نهضت سوادآموزي را می آموخت ودر سال 1362به پايان رساند.شهيد در زمان پيش از انقلاب سن كمي داشت و با اينكه سواد نداشت اما هميشه در جستجوي اين بود كه خود را به تظاهرات برساند. و بعد از پيروزي انقلاب هم به محض اينكه امام دستور تشكيل نهضت سوادآموزي را داد بلافاصله در كلاس نهضت شركت كرد. روحيه شهيد آنقدر خوب بود كه اشك شوق در چشمانش حلقه زده بود و چونكه براي اولين بار در سال 1366 شهيد از طرف سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اعزام به جبهه شد مي گفت من همين روزها به جبهه مي روم چه حال و هوائي دارد همين كه رفت جبهه و بعد از مدتي كه مجروح شد و به خانه آمد روحيه شهيد بسيار تغيير كرده بود كه هر كدام از دوستان كه با وي برخورد داشتند مي گفتند كه حتماً زمان شهيد مي شود اين شهيد اينقدر روزشماري مي كرد كه مرخصي ديگر تمام نمي شود به او گفتيم كه چرا عجله مي كني مي گفت شما نمي دانيد كه جبهه چه حال و هوايي دارد و اينكه اخلاق بسيار عجيبي داشت كه حتي در همان آخرين لحظه كه مرخصي شهيد تمام شد همان شب كه صبح مي خواست برود نوزادش كه پسر بود متولد شد و تنها يكي دو ساعتي آنرا ديد. سرانجام مشغول به خدمت در شهرستان ياسوج شد و بعد از 2ماه آموزش فنون نظامي به اهواز اعزام و مدتي در اهواز وبعد به كردستان اعزام شد. بعد از 2ماه در منطقه غرب كه با بعثيها مشغول نبرد شد و در همان منطقه در عمليات شلمچه مجروح شد و بعد از چند روز به پشت جبهه براي استراحت انتقال يافت و پس از بهبودي مجدداً به منطقه اعزام و به علت اينكه از ناحيه چشم مجروح شده بود به مدت 12روز به خانه جهت استراحت آمد و بعد از مرخصي مجدداً به منطقه جنوب اعزام شد در منطقه شلمچه در عمليات شركت كرد و مدت 4روز نبرد شديد با دشمنان اسلام در سخت ترين منطقه جنگي به فيض شهادت رسيد.
منبع : بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد