مختصری از زندگینامه شهید حسن عليزاده
نام شهید: حسن
نام پدر: حسین
تاریخ تولد: 1339
محل تولد: بابکان
تاریخ شهادت:65/4/20
محل شهادت: مهران
زیارتگاه : گلزار شهدای گچساران
زندگینامه
بسم الله الرحمن الرحيم
مبادا فكر كنيد پناه بردن به شهادت فرار از زندگي است بلكه فرصتي است كه به دست آمده و من خود را در صدر اسلام مي دانم و فرصت دست يابي به فوز عظيم شهادت كه عين سعادت است غنيمت مي شمارم .
در صبح گاه روز نهم دي ماه سال1339 چراغي فروزان در خانواده اي مذهبي تابيدن گرفت كه اين روز را پدر و مادر و خويشان گرامي داشتند و به همين مناسبت نام فرزند را حسن كه چون حسن امام علي (ع) باشد نام نهادند از آن روز به بعد اين فرزند آن كانون گرم خانواده را گرم تر كرده و علاقه صدها خودي و غريبه را به خود جلب نمود. روزها و شبها سپري شد تا اينكه اين نونهال شاخ برگ برآورد و 7 سال از عمر آن گذشت بدان خاطر فرزند را پدر و مادرش در دبستان عشايري ديزگاني براي آموختن درس و مشق به كلاس نشاندند او با علاقه و هوشياري و استعداد خاص خود در دوران تحصيلات ابتدايي خود را در دبستان عشايري به پايان رساند و براي ادامه تحصيل از كانون گرم خانواده يعني پدر و مادر و 3 خواهر و تنها برادرش خداحافظي كرده و راهي شهر شد و ناگفته نماند هنگامي كه حسن عزيز تازه از آغوش خانواده براي تحصيل درس جدا مي شد خانواده و بستگان ايشان چندين روز براي جدايي موقت او گريه مي كردند.حسن براي سكونت در شهر و ادامه تحصيل در منزل يكي از بستگان اسكان گزيد در مدرسه راهنمايي سعدي گچساران ثبت نام نمود و سه سال دوره راهنمايي را با موفقيت و پشتكار كامل به پايان رساند اما مشكلات و سختيهاي روزگار دوري پدر و مادر او را همواره براي سختيهاي آينده آماده مي ساخت گويا روزگار از پيش او را براي ناهمواريهاي سخت و دشوار مهيا مي ساخت . دوران راهنمايي سپري شد و عزيز ما در دبيرستان فني و حرفه ا ي در رشته حسابداري ثبت نام كرده و دوران تحصيل ايشان محتوي دوستان خوب و ياران بيشماري است. دوران متوسطه ايشان مصادف بوده است با جريانات پرخروش انقلاب اسلامي امت مسلمان ايران. او تمام جريانات روز را موبه مو مي فهميد و جامه عمل مي پوشاند سخنان امام را كه قبل از 22 بهمن از طریق مختلف مي شنيد براي دوستان بازگو مي كرد فساد شاه را براي دوستان و خويشان در حد توان مي گفت اگر كسي در اين ميان كمتر مسئله را درك مي كرد تا او را قانع نمي كرد از جا بلند نمي شد و افشاگريها و اطلاعيه ها را به هر طريقي بود با دوستان در ميان عشاير پخش مي كرد در تظاهرات خياباني و مساجد شركت فعالانه داشت و در تظاهرات مسجد شهيدان كه منجر به شهادت گروهي از برادران مؤمن شد او نيز در كنار شهدا در مقابل دژخيمان شاه و عمالش ايستاده بود . در شب سقوط بختيار او سخت منقلب شده بود گويا از خود بيخبر بود و نمي دانست چه كاري انجام بدهد فقط به هوا مي پريد . در جريان خوانين قشقايي او در ميان ايل بود مسائل و مشكلات را به مردم مي گفت ستمهاي بيشمار خوانين را براي مردم ستم كشيده عشايري يادآوري مي كرد. او براي افشاگريهاي بيشتر خوانين در عشاير بر روي تخته سنگهاي كوههاي بلند و راهروهاي عشايري شعارهاي كوبنده و مرگ بر خسرو قشقايي مي نوشت .
بارها او و خانواده اش را تهديد به مرگ مي كردند اما او همچون كوه در مقابل اين جريانات ايستاده بود. با شروع جنگ تحميلي حسن عزيز اولين بار درحالي كه دانش آموز بود بعنوان بسيجي خود را به پادگان امام حسن شيراز معرفي و بعداز يادگيري آموزشهاي نظامي به مناطق جنگي خوزستان به منطقه تنگه چزابه اعزام شد ايشان در اين منطقه در حين عمليات با اصابت موج انفجار مجروح شد و دو تا از ياران باوفايش در كنار او به شهادت رسيدند كه بعدها خاطرات گرم اين دو شهيد يعني مذكور مرادي و كاظم گشتاسبي را براي هميشه بعنوان قهرمانيهاي آنان بيان مي كرد. شهيد بعد از اخذ ديپلم بعنوان پاسدار وظيفه خدمت مقدس سربازي در سپاه را انتخاب نمود براي آموزش نظامي با همراه ديگر سربازان امام زمان(عج) عازم شهر كازرون شد و بعد از پايان دوران آموزشي وارد شهر شيراز پادگان نظامي امام حسين شد و از آنجا به منطقه عملياتي و جنگي عازم كردستان شد.
در عمليات والفجر 2 و آزادسازي مناطق جنگي حاج عمران شركت نمود و در اين عمليات نيز از ناحيه كتف مجروح شد او را به بيمارستان و از آنجا به سنندج رساندند و بعد به بيمارستان مسلمين شيراز عازم كرده بودند خانواده و خويشان او با فهميدن مجروحيت حسن و بودن در بيمارستان گروه گروه به عيادت او مي آمدند او آنچنان در اين جريان استواري و خلوص از خود نشان مي داد كه گويا هيچ مسئله اي پيش نيامده و ايشان هيچ مجروحيت در بدن در حين سخت بودن زخم ندارد. عزيزما براي آرامش خويشان و عيادت كنندگانش از معجزات الهي و دلاوريهاي رزمندگان و نحوه شهادت سربازان امام زمان آنچنان بازگو مي كرد كه گويا همه در آن صحنه بوده اند و همواره مي گفت تنها نه براي سلامتي من دعا بكنيد براي سلامتي امام امت و تمام مجروحين و معلولين جنگ دعا كنيد و مدتي بعد كه در حين خدمت مقدس سربازي رسماً عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامي منطقه 9 شد كه پرونده خود را بعد از مدتي به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي گچساران انتقال داد. انتخاب پاسداري اسلام و خدمت در سپاه براي او يك تعهد اخلاقي بود نه يك شغل. او به اين تعهد متعهد بود . اين آيه مباركه قرآن را براي خود ملاك و سند مي دانست و گاهگاهي در بيانات خود مي خواند:اوفو بالعهد ان العهد كان مسئولا:وفاكنيد به عهدتان كه نسبت به عهدتان مسئول هستيد. و بدرستي حسن اين باوفايي را اثبات نمود. حسن عزيز عضو شدن در سپاه را براي خود افتخار مي دانست و به خود مي باليد . او گفت من بايد اين لباس مقدس در بغل بگيرم وتا بيت المقدس را از دست صهيونيستها آزاد نسازم و تا كفر در جهان است از تن بيرون نخواهم كرد. او مي گفت فرمان قرآن است ما بايد حسين زمان خود يعني امام عزيز را خوب درك كنيم و فرمانبري نماييم . حسن عزيز در كنار قبر شهدا قرار مي گرفت و مي گفت اي شهدا ما نسبت به عهد خود وفادار خواهيم ماند راهتان را ادامه خواهيم داد . اخلاق و سلوك حسن در خانواده در بين قوم و خويشان زبانزد همه بود سركشي به بستگان و آشنايان را جزء وظيفه خود مي دانست، درد دردمندان را خوب مي فهميد. حسن تا پدر و مادر شهيدي را مي ديد مي گفت: ما مديون شهدا هستيم . عزيز ما در بهمن سال 1363 ازدواج نمود. حاصل ازدواجش صفا و صميميت آنچناني بود بين خود و همسرش كه جز مرگ و شهادت هيچ چيز باعث جدايي آنها نمي شد. . حسن عزيز به ديگر برادران مي گفت: از سنت پيامبران پيروي كنيد زيرا پيامبر ما فرموده:هركس ازدواج نكند از امت من نيست.
حسن عزيز پس از شركت در عملياتهاي مختلف از جمله تنگه چزابه، عمليات والفجر2، حاج عمران سرانجام در عمليات كربلاي1 در تاريخ 65/4/20 شربت شهادت نوشيد.
روحش شاد و راهش مستدام باد.
منبع : بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد