مختصری از زندگینامه مفقود جاویدالاثر شهید نادر افخمي
نام شهید: نادر
نام پدر: چراغ
تاریخ تولد:1335
محل تولد: عشایر دره شوری
تاریخ شهادت:60/5/12
محل شهادت: دشت عباس
زندگینامه
بسم الله الرحمن الرحيم
شهيد نادر افخمي كه فرزندي مبارز متعصب از ايل قشقايي بود در
پائيز سال يكهزار و سيصدو سي و پنج در منطقه مورگرد از توابع شهرستان سميرم در حال
كوچ ايل ديده به دنيا گشود. پدرش مرحوم چراغ كه از طايفه دره شوري تيره دونعلي بود
هم چون ديگر مردان قشقائي داغ جور شاهي را بر پيشاني داشت تاريخ و مشقت فراوان وي را
پرورش داد. در سال 1342او را به مدرسه عشايري
فرستاد تا اينكه دوره پنج ساله ابتدائي را در سال 1347به پايان رسانيد و وارد دبيرستان
گرديد پيش از يك سال در دبيرستان تحصيل نكرده بود كه نياز مبرم پدرش را به خود احساس
كرد زيرا كه وي علاوه بر آنكه والدينش پير بود. خواهر داشت كه مي بايست در شرايط سخت
زندگي عشايري آنان مساعدت ميكرد لذا ترك تحصيل كرده و بر حسب موقعيت زماني گاهي به
امور خانواده رسيدگي كرده و گاهي نيز به خاطر كمك به هزينه خانواده در شركت هاي پيماني
اسرار مي ورزيد. پدرش كه مردي متدين بود هميشه وي را تشويق به انجام فرائض ديني مينمود
تا آنجا كه چون پدرش فردي عادي بود كتب اسلامي از جمله مكتب اسلام را در اوقات فراغت
و در شبهاي زمستان در زير چادر سياه شام و در روشنائي آتش و اجاقشان براي ديگر اهل
خانواده قرائت ميكرد. و بدين شكل علاقه غير قابل توصيف به اسلام راستين وجودش پديدار
بود. شهيد در سال 1354به خدمت اعزام شد و دوره
آموزشي خود را در چهل دختر و بقيه آن را در كرمانشاه سپري نمود اما با توجه به سواد
اندك وي فردي متين با استعداد و آگاه بود. تا آنجا كه دوباره فرار از خدمت نشان از
انزجار و تنفر وي از حكومت وقت بود زيرا شهيد خود دليل فرار خود را مقايرت عملي كرئهاي
دولت معيشت خانواده به كار اشتغال ورزيد از حقوق ناچيز خود بيشتر به مستمندان و فقرا
كمك مي كرد و بقيه صرف خانواده خويش مي نمود در سال 57 با اولين پيام امام وارد مرحله
تازه اي از زندگي خود شد او گوئي خانواده را فراموش يا خستگي بيگانه بود تمامي فكر
و حرفه او آن بود كه چگونه شعارها را در درو ديوار بنويسد و نشريه ها را توزيع كند
و خود را بالاخره به صف انقلابيون برساند فرياد الله اكبر و مرگ بر شاه او براي همه
مردم شهر تقريباً صداي آشنا بود. تا اينكه انقلاب اسلامي به رهبري زعيم عالي قدر و
رهبر جهان تشيع حضرت آيت الله العظمي امام خميني به ثمر رسيد تا تشكيل دولت انقلابي
در كميته هاي مردمي مشغول پاسداري از جان و مال مردم دست آوردهاي انقلاب بود و سپس
با نهادهاي انقلابي همكاري مستمر و نزديك داشت. تا در سال 59كه مقتضيان خدمت نظام سال
56جهت انجام خدمت احتياط از طرف دولت وقت اخطار شدند خود را به حوزه نظام وظيفه محل
معرفي وسپس به جبهه دشت عباس براي سركوبي متجاوزان بعثي اعزام گرديدند در ابتدا به
وي مسئوليت دژباني سپرده مي گردد اما وي كه قلبش مالامال از عشق به اسلام و وطن بود
و شعارش حب الوطن من الايمان بود و مكتبش مكتب شهادت بود از فرمانده خودي مي خواهد
كه وي را به خط مقدم جبهه اعزام دارد. فرمانده بعد از خواهش هاي مكرر او بالاخره بر
شهيد موافقت مي نمايد كه در حمله 12مرداد يكهزار و سيصد و شصت شركت نمايد شهيد كه از
اين موافقت در پوست خود نمي گنجد باز گشتند و همان شب با دوستان و ياران خود با چهره
اي بشاش خداحافظي مي كند. روز 12مرداد حمله براي باز پس گرفتن بلندي هاي شاوريه دشت
عباس آغاز مي گردد شهيد در پيشاپيش ديگر همرزمانش بعد از تار و مار قواي صدامي به بلندي
ها مي رسد و در حال حفاظت از بلندي ها پر اثر اثابت تركش خمپاره به لقاء الله مي پيوندد
و بدين ترتيب به آرمان و دين خود كه شهادت بود در حاليكه چهار روز ديگر به فضاي خدمتش
نمانده بود ، فرمان حق را لبيك مي گويد و شهادتش
مبارك.
در سال 56 كه از خدمت
باز گشت بار مسئوليت وي در خانواده افسون شد زيرا كه پدر دار فاني را وداع گفته و سرپرستي
خانواده را به عهده شهيد سپرده بود.
روحش شاد و يادش گرامي
منبع : بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه
وبویراحمد