شهدای شهریور
در ارديبهشت ماه سال 1344 هجري شمسي در خانوده اي محروم و مذهبي و معتقد به مكتب اسلام از پدري ساده لوح و مستضعف از طايفه اولاد ميرزاعلي و مادري پاكدامن از نسل زهرا (س) از سادات امامزاده ميرسالار در روستاي بواعليا ديده به جهان گشود .

نام شهید : عيدي

نام پدر : زینل

تاریخ تولد : 1344

محل تولد : بواعلیا

تاریخ شهادت : 65/6/5

محل شهادت :  غرب

زیارتگاه : روستای بواعلیا

         

بسم الله الرحمن الرحيم     

شهيد نظر مي كند به وجه الله      (امام خميني)

باز هم دليرمردي ديگر از رهروان ولايت و امامت وضوي خون گرفت و به نداي هل من ناصر ينصرني حسين زمان لبيك گفت . نهالي نورسته از پيروان امامت و مريدان ولايت فرمان رهبر انقلاب اسلامي حضرت امام امت خميني كبير ، ابراهيم زمان را لبيك گفت و جان خود را براي تداوم مكتب سرخ تشيع و تسريع نهضت حسيني در كربلاي ايران جبهه هاي غرب در راه خدا اهداء نمود ، باز هم يكي ديگر از سربازان امام زمان به ضيافت خدا رفت و گلي ديگر از گلستان روح الله به دست جيره خواران شرق و غرب پرپر شد و ياري از ياران صديق امام از ما جدا شد . پاسدار شهيد برادر عيدي سپندار در ارديبهشت ماه سال 1344 هجري شمسي در خانوده اي محروم و مذهبي و معتقد به مكتب اسلام از پدري ساده لوح و مستضعف از طايفه اولاد ميرزاعلي و مادري پاكدامن از نسل زهرا (س) از سادات امامزاده ميرسالار در روستاي بواعليا ديده به جهان گشود . او چون كوچكترين فرزند مادر و بزرگترين فرزند پدر و يگانه ثمره زندگي مشترك آنها مورد علاقه شديد والدين بود . شهيد در دوران كودكي از هوش و استعداد عجيبي برخوردار بود اما محروميت خانواده از يك طرف و دسترسي نداشتن به محيط علم و تحصيل از طرف ديگر مانع رفتن او به مدرسه گرديد . شهيد عيدي از آنجايي كه اخلاقي نيكو و بياني پسنديده داشت توجه هركس را در اولين برخورد به خود جلب مي كرد و او را شيفته اخلاق پسنديده خود مي نمود . او اسوه بارز نوعدوستي بود حتي اگر بچه اي از او تقاضايي داشت حتي الامكان سعي مي كرد خشنودش سازد و به همين دليل نورچشمي همه اقوام و آشنايان بود . صداقت برادر شهيد مسئله اي غيرقابل توصيف است ، بطوري كه اگر دنيا را به او مي دادند حاضر نبود يك حرف ناحق بگويد و يا تصديق كند . از زمان پيروزي انقلاب هرچند كه شهيد از داشتن سواد محروم بودد كه مسائل را به طور دقيق درك كند اما به علت علاقه وافري كه به اسلام داشت هميشه در محيط خود يكي از حاميان انقلاب بود . از زمان شروع تجاوز مزدوران بعثي به ميهن اسلاميمان و از زماني كه امام امت دستور بسيج عمومي را صادر فرمودند شهيد علاقه شديدي داشت كه در جنگ شركت كند اما علاقه بيش از حد پدر و مادر و خويشاوندان نسبت به او كه لحظه اي طاقت دوري از اين سمبل واقعي تقوي و صداقت را نداشتند مانع از رفتن او به جبهه مي شد زيرا او مي دانست كه تنها سرمايه پدر و مادر است و نمي خواست دل آنها را بشكند . بالاخره شهيد به سن قانوني جهت خدمت سربازي رسيد در اين هنگام هرچند از طرف مقامات مسئول او را احضار نكردند اما او كه تنها راه رهايي خود را در اين امر مي دانست به حوزه وظيفه عمومي مراجعه كرد و عليرغم مخالفت شديد خانواده و بستگان خود دفترچه آماده به خدمت دريافت نمود و در تاريخ 63/9/20 جهت انجام خدمت مقدس سربازي رهسپار گرديد . او مي گفت كه مي خواهم خدمت خود را در سپاه بگذرانم و هر خطري را در اين وادي از دل و جان خريدارم . چون اين سبزپوشان مبارز پيشمرگان امام  و پرچمداران خط سرخ حسينند . بالاخره برادر شهيد جهت گذراندن دوره آموزشي به پادگان آموزشي اصفهان اعزام گرديد و در لشكر 8 نجف اشرف مشغول به خدمت شد . پس از چند ماهي ماندن در مناطق جنوب و جنوب غربي كشور در مردادماه سال 1364 به مناطق جنگي غرب كشور اعزام شد و در آنجا به دنبال معشوق خود مي گشت . در شهريورماه 1364 در حين عمليات ضربتي قادر از ناحيه دست چپ مجروح گرديد و پس از انتقال به پشت جبهه جهت استراحت به محل آمد . شهيد هرچند به علت جراحت دست قادر به انجام هيچ كاري نبود اما به دليل علاقه شديدي كه به جبهه داشت طاقت در محل ماندن را نداشت زيرا او به حق عاشق سرور شهيدان اباعبدالله الحسين بود . در دوران خدمت چون پدرش شكسته و ناتوان بود و احتياج به همكاري او داشت سعي مي كرد كه او را به مناطق نزديك بياورد . اما همواره شهيد مي گفت : حالا كه هدف خدمت به اسلام است هرجا كه باشد فرقي ندارد اگر صلاح بود خودشان مي فرستادند . شهيد پس از اينكه از ناحيه دست كمي بهبود يافت مجدداً به مناطق جنگي جنوب برگشت در زمان خدمت در بعد معارف اسلامي معلومات فراواني كسب كرد . او به مسئله صله رحم كه در اسلام سفارش زيادي روي آن شد توجه خاصي داشت به طوري كه هركس كوچكترين نسبت با وي  داشت تا او را ملاقات نكردي به خانواده اش سر نمي زد ، ايامي  كه به مرخصي مي آمد همه اش را در پيش اقوام بسر مي برد و شايد پدر و مادرش تنها كساني بودند كه كمتر از همه او را مي شناختند و مي ديدند و همين مسئله باعث شد كه در مرگ خونبارش همه را داغدار نمايد . او هميشه با امر به معروف و نهي از منكر درصدد رفع اختلافات بود و هميشه از پدرش مي خواست كه در اختلافات قبيله اي شركت نكند . آخرين مرحله اي كه شهيد به مرخصي آمد به خانواده خود وعده داد كه روز 10 مرداد بيايد اما چون تا 12 مرداد نيامد خانواده اش نگران بودند . معلوم شد كه روز 10 مرداد آمده بود اما آن دو روز را در دهدشت نزد خويشاوندانش به سر مي برد . شهيد پس از پايان مرخصي در تاريخ 65/5/22 روانه جنوب گرديد و قرار بود كه در 15 شهريور جهت گذراندن مابقي خدمت به دهدشت فرستاده شود اما گويا تقديرش اين بود كه همچون ديگر همرزمانش در خطه مظلوم كردستان در خون خود بغلطد و در حين انجام مأموريت در تاريخ 65/6/5در منطقه مهاباد گمشده خود را يافت و نداي حق را لبيك گفت . ناگفته نماند كه برادر شهيد عيدي سپندار در عمليات پيروزمندانه والفجر هشت در مصاف با روبه صفتان مزدور تاريخ شركت نمود و ايثار و جانبازيش را در اين راه و در اين عمليات دشمن شكن به معرض نمايش گذاشت.

روحش شاد و راهش مستدام باد .               

منبع: بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده