مختصری از وصیتنامه مفقودجاویدالاثر شهید قاسم بارانى
نام شهید: قاسم
نام پدر: باران
تاریخ تولد: 1346
محل تولد: خرمشهر
تاریخ شهادت:66/6/26
محل شهادت:سومار
وصیتنامه
اين وصيت نامه را شب قبل از يكى از عمليات هائى كه در آن شركت
كرده بود نوشت . وى در حين اين عمليات زحمى شد و دو سال بعد در عمليات ديگرى در منطقه
سومار به فيض شهادت نائل آمد .
بسم الله الرحمن الرحيم
اين وصيت نامه در شب 64/3/13 يك شب قبل از عمليات نوشتم .
يا ايهاالذين آمنوا هل ادلكتم على تجاره تنجيكم من عذاب اليم
تؤمنون بالله و رسول و تجاهدون فى سبيل الله باموالكم و انفسكم ذلكم خير لكم ان كنتم
تعلمون
اى كسانى كه ايمان آورده ايد شما را به تجارتى سودمند كه شما
را از عذاب دردناك نجات مى دهد دلالت كنم آن تجارت اين است كه بخدا و رسول او ايمان
آوريد و بمال و جان در راه خدا جهاد كنيد . اين كارها از هر تجارت اگر دانا باشيد بهتر
است .
جان فشانيها به خاك پاى يارم آرزوست
وه كه يك جان دارم و در دل هزارم آرزوست
سپاس بيكران خدائى كه نعمت هاى بى منتهايش را بر ما ارزانى داشته
و ملت شهيد پرور ايران را از ظلمت و تاريكى بسوى نور و روشنايى هدايت فرمود شكر خدايى
را كه رهبرى عظيم الشأن به ما عنايت كرد كه ما را بر جهانيان نصرت و قدر منزلت داد
و اسلام را حياتى دوباره بخشيد . و سلام بر پدر و مادرهائى كه دل از فرزندان خود كنده
اند و آنها را روانه كربلاى ايران و ميدان نبرد با خصم دون و ابرقدرتهاى شرق و غرب
مى كنند . گويا زمان ، زمان وصال مطلوب است گويا رسيده زمانيكه محبوبم فرا مى خواند
و گويا رسيده زمان بريدن از دنيا و بال كشيدن به سوى لقاءالله مى بينم از هر سو ناله
اى مى آيد و از هر گوشه زمزمه مناجات بلند شده گويا همه زمان حركت را دريافته اند زمان
ايصال الى المطلوب است . زمان پيوستن به امام حسين(ع) خدايا تو خود نيك ميدانى اكنون
كه چند سطر را مى نويسم هنوز قلبم از قيد و بندهاى دنيائى رها نگشته ولى چه كنمبايد
بنويسم و لااقل دين خود را نسبت به خداوند و خلق خدا روى كاغذ بياورم زيرا وقت تنگ
است و حساب الهى همه را در بر مى گيرد . من از تمام خواهران و برادران مى خواهم كه
راه ولايت فقيه را كه همان راه خدا و ائمه است ادامه دهند . خصوصا از برادران مى خواهم
تا مى توانند در جبهه شركت كند و نگذارند اسلحه برادران هم رزمشان بر روى زمين بيفتد
پس به جبهه ها برويد و بر عليه دشمن بعثى بجنگيد و دشمن زمان را از پاى در آوريد .
سخنى با پدر و مادرم :
پدر خوب و مهربانم كه همواره براى بزرگ كردن من زحمات زيادى
كشيده ايد مى دانم حق فرزندى نسبت به شما انجام نداده ام و شما را عصبانى و ناراحت
مى كردم . اميدوارم كه مرا حلال كنى و اما مادر دلسوز و مهربانم كه نخواهى توانست از
گريه كردن خوددارى كنى و لى اين را بدان فرزندت اگر خدا قبول كند براى رضاى پروردگار
در راه اسلام به شهادت رسيده است پس اگر گريه نيز مى كنى خداى نخواسته از روى ضعف نباشد
كه (انا لله و انا اليه راجعون) همه از خدائيم و به سوى او مى رويم و هرچه بهتر كه
اين رفتن به سوى او با شهادت توأم باشد مى دانم در حقت بسيار بدى كردم و رعايت حق فرزندى
نسبت به مادريت را بجا نياوردم ولى خودت مرا ببخش كه شايد گناهان من كمتر شود و مرا
حلال كن .
مادرجان شير پاكت را حلال جانم كن
كه جانم را حلال راه خدا كردم
پدر و مادر خوبم ، اگر شهادت نصيبم شد مرا در زادگاهم (خرمشهر)
دفن كنيد و اگر شما نتوانستيد برادرانم را در زحمت بگذاريد و اين كار را به پايان برسانند
كه اجر عظيمى گيرشان مى آيد .
سخنى با برادرانم و خواهرانم
برادرانم خدا را در نظر داشته باشيد كه اوست ضامن خوشبختى و
سعادت و يا بدبختى انسان . پس سعى كنيد در هر حركتتان خدا را در نظر داشته باشيد و
بدانيد كه دنيا جاى گذر است نه ماندن اما شما خواهران عزيزم ، مى دانيد كه من هميشه
باعث زحمت شما بودم و من حقير نتوانستم حق برادرى را نسبت به شما ادا كنم . خواهرانم
فرزندانتان را زينب گونه تربيت كنيد تا در آينده سربار جامعه نباشند اميدوارم كه مرا
عفو كنيد .(در خاتمه چند سطر شعر بعنوان يادگارى مى نويسم).
مسوز ازداغ من مادر
منال از سوگ من خواهر
مزن بر سينه و بر سر كه قاسم مى رسد آخر
اگر باشد قرار آخر بميرم
من نمى خواهم كه در بستر بميرم
خدايا كن شهادت نصيبم كه همچون اكبر و اصغر بميرم
در پايان از كليه خواهران
و برادران مى خواهم كه اگر از من بدى ديده اند حلال كنند .
والسلام شب ساعت 5/9
منبع : بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه
وبویراحمد