مختصری از زندگینامه شهید نورمحمد نوريان
نام شهید: نورمحمد
تاریخ تولد:1342
محل تولد: روستاي چنارستان سفلي
تاریخ شهادت:61/6/14
محل شهادت: حمله رمضان
زیارتگاه : روستاي چنارستان سفلي
زندگینامه
بسمه تعالي
هر شهادتي ملت را به هدف بزرگ نزديكتر مي كند. (امام خميني)
با سلام به امام امت و با سلام به شهيدان راه حق عليه كفر جهاني
و با سلام به امت شهيدپرور ايران، مختصري از خصوصيات زندگي فرزند شهيدم نورمحمد را
عرض مي كنم. نورمحمد به تاريخ 42/6/13 در يك خانواده فقير در روستاي چنارستان سفلي
بويراحمد متولد شد. خانواده اي بسيار تهيدست بوديم كه زندگي بسيار ساده اي را در خانه
گلي با مشقت مي گذرانديم . چون اولين فرزند پسرم بود به او علاقه عجيبي داشتم زندگي
مشقت بار ما به سختي مي گذشت تا نورمحمد به سن هفت سالگي رسيد حال بايست او به مدرسه
برود اما در اثر فقر نمي توانستم او را به مدرسه بفرستم از اين لحاظ انبوهي از غم و
اندوه در قلبم فوران داشت و موقعي كه مي گفت پدر مي خواهم به مدرسه بروم فشار زندگي
اين اجازه را به من نمي داد . تمام وجودم مي سوخت چنان شعله آتشي در قلبم شعله ور مي
شد كه گويي كوهي آتشفشان است. چون فرزند ارشد خانواده بود بار زحمت را تحمل كرده و
به كار و فعاليت پرداخت تا بتواند مختصر هزينه روزمره خود را تهيه تا ديگر خواهر و
برادران كوچكترش را اداره نماييم هرچه زمان بيشتر مي گذشت چهره رئوف او كه نشانگر غم
و اندوه فراوان بود كه از تحصيل محروم مانده بود بر دوشم سنگيني مي نمود. نورمحمد عاشق
كتاب و مدرسه بود ولي امكانش را نداشتم كم كم او بزرگ شده بود و خود تشخيص مي داد كه
بيسوادي بدبلايي است. روز به كار كشاورزي و كارگري مي پرداخت و شب درس مي خواند در
كلاس اول راهنمايي بصورت شبانه مشغول به تحصيل بود فشار زندگي باعث شد كه از تحصيل
دست بكشد و با كار و كوشش شبانه روزي و با حقوق ناچيز من هزينه تحصيل ديگر خواهران
و برادران خود را فراهم آورد هرقدر بيشتر زحمت مي كشيد و كار مي كرد تا مخارج تحصيل
خواهر و برادران كوچكش را فراهم نمايد شادابتر و خوشحال تر مي شد و هميشه مي گفت حال
كه من در اثر تنگدستي از سواد بيشتر بي بهره ماندم بايد چنان كار كنم تا وسايل تحصيل
برادران كوچكم را فراهم نمايم كه جبران شود. او همواره خواهر و برادران كوچك خود را
ضمن نوازش به درس خواندن تشويق مي كرد و آنها را به مطالعه كتب مذهبي و انقلابي وادار
و راهنمايي مي نمود. نورمحمد نسبت به بزرگترها متواضع و فروتن با كوچكتر از خود رئوف
و مهربان بود. در ظاهر فردي آرام و در عين حال پرتلاش و اميدوار بود. زندگي مشقت بار
ما تداوم داشت تا انقلاب اسلامي به رهبري امام امت شروع شد . به دعوت امام امت لبيك
گفت و در همه تظاهرات و راهپيمايي ها شركت فعال داشت. انقلاب پيروز شد اين نوجوان چنان
مسرور و خوشحال بود كه قلم از وصف آن عاجز است است. روح مذهبي و انقلابي را در خود
با شركت در مجالس مذهبي و تظاهرات و راهپيمايي ها پرورش عميق داده و حالتي يافته كه
حاكي از سرنوشت درخشاني بود كه انتظارش را مي كشيد و كمال سعادت را در چيز ديگري يافته
بود آن هم شهادت در راه اسلام و در راه حق و خدا و جنگ. جنگ تحميلي به دست پليد عنصر
كثيفي همچون صدام اين عروسك كوكي امپرياليسم و صهيونيسم برعليه اسلام و ملت شهيدپرور
ايران آغاز شد. در ايام جنگ تحميلي شبي را به راحتي نخوابيد و هميشه از جنگ حرف مي
زد و خواهان رفتن به جبهه بود و مي گفت پدر من بايد به جبهه بروم تا يا از صداميان
بكشم و يا به خيل عظيم شهداي راه حق بپيوندم و سعادتمند شوم. نورمحمد همواره به مادرش
مي گفت مادر من راه حسين را انتخاب كرده ام و بايد حسين وار بجنگم تا شهيد شوم او در
حقيقت عاشق شهادت بود. تا زماني كه به جبهه نبرد نرفته بود از هر اقدامي و كمكي در
حد توانش دريغ نداشت و چندين بار خون داد ولي اين كار نمي توانست روح بزرگ او را راضي
كند. هميشه مثل اينكه گمشده اي دارد و دنبال آن مي گردد. در واقع نورمحمد راهش را انتخاب
كرده و همواره مي گفت پدر من راهم را يافته ام، آن شهادت در راه حق و يا شكست بعثي
هاي تجاوزگر است تا اينكه در ارديبهشت ماه 1361 با لبيك به فرمان رهبر كبير انقلاب
اسلامي ايران راهي جبهه جنگ شد و با تلاش پيگير خط الله را كه هدفش بود پيش گرفت و
سرانجام به آرزوي نهايي خود رسيد. خوشا به سعادتش زيرا پيروزيها و حماسه هاي جاويدان
سربازان اسلام در بازپس گرفتن سرزمين اسلامي ايران و باز نمودن راه قدس را مشاهده گر
بود و همدوش ديگر رزمندگان دلير ايران برعليه كفار بعثي مردانه جنگيد و هم آنكه عاقبت
به آرزوي ديرينه خود رسيد و در حمله رمضان در تاريخ 61/6/14 به درجه رفيع شهادت نائل
گرديد. و با نثار خون خويش به لقاءالله پيوست. روحش شاد و ياد همه شهدا گرامي و مستدام
باد.
والسلام علي من التبع الهدي
منبع : بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه
وبویراحمد