تشییع پیکر شهید داریوش رنجبر بر دستان مردم کهگیلویه و بویراحمد
صبح امروز و با حضور اقشار مختلف مردم و
مسئولان استان پیکر شهید مدافع وطن، سروان داریوش رنجبر که در حادثه
تورریستی چابهار به شهادت رسید از ستاد فرماندهی نیروی انتظامی استان به سمت میدان
هفتم تیر و سپس به سمت گلزار مطهر شهدای والامقام شهر یاسوج تشییع شد.
روز
پنجشنبه، 15 آذر1397، عاملی انتحاری با خودروی وانت که حامل مواد منفجره بود، قصد
اقدام تروریستی و ورود به مقر انتظامی چابهار را داشت که با اقدام به موقع عوامل
انتظامی موفق به ورود نشد و چون ناکام مانده بود اقدام به انفجار خودرو کرد.
در
این حادثه دو نفر از نیروهای غیور و جان برکف نیروی انتظامی به نامهای ستوان دوم
داریوش رنجبر و ناصر درزاده به درجه رفیع شهادت نائل شدند و تعدادی از مردم چابهار
نیز مجروح شدند و عامل انتحاری نیز به درک واصل شد.
شهید
داریوش رنجبر سال 1374 در منطقه پشت کوه دلیر استان کهگیلویه و بویراحمد متولد شد
او فرزند ارشد خانوادهای هشت نفره بود و پدرش شغل آزاد دارد داریوش مقاطع دبستان
و راهنمایی را در زادگاهش گذراند و برای ادامه تحصیل به روستای مجاورشان رفت وی در
نهایت در دانشکده افسری تهران پذیرفته شد و پس از اتمام درس به منطقه چابهار اعزام
شد.
شهید
داریوش رنجبر سرانجام در حادثه تروریستی چابهار در 15 آذر 1397 به شهادت رسید.
آنچه
در ادامه میخوانید بخشی از مصاحبه با خانواده شهید داریوش رنجبر است
داریوش
پسر اولم بود سال74 به دنیا آمد بعد او خدا 2 پسر و 3 دختر دیگر به ما داد داریوش
مقطع دبستان و راهنمایی را در روستای خودمان خواند؛ اما برای گذراندن دبیرستان به
روستاهای مجاور رفت چون روستای ما خیلی دور افتاده و محروم است و دبیرستان ندارد
خیلی به درس خواندن علاقه داشت و در تمام مقاطع تحصیلیاش شاگرد خوب و درسخوانی
بود همین موضوع باعث شد اجازه بدهم درسش را ادامه دهد.
با اینکه تفاوت سنی زیادی با خواهر و برادرهایش نداشت
همیشه سعی میکرد کمکشان کند پسرم خیلی خوشبرخورد و خوشاخلاق بود، طوری که همه
فامیل دوستش داشتند. هر زمان به روستا میآمد به دوستان و اقوام سرمیزد و
احوالاتشان را جویا میشد.
از
همان بچگی دوست داشت پلیس شود میگفت باید به نظام خدمت کنم و به همین دلیل در
دانشکده افسری تهران ادامه تحصیل داد. خیلی به شهدا علاقه داشت و هر زمان از
خاطرات دوران دفاع مقدس برایش تعریف میکردم متوجه این علاقهاش میشدم من در
دوران جنگ تحمیلی جانباز شدم و همین موضوع باعث شده بود داریوش ارادت خاصی به
جانبازان و شهدا پیدا کند. پسرعمویش تعریف میکند که در جمعهای دوستانهشان نیز
از فداکاریهای جانبازان زیاد صحبت میکرد.
دفعه
آخر که به مرخصی آمده بود به مزار شهدا رفت. خیلی اخلاقش عوض شده بود. هیچ
وقت از مسائل نظامی و کاریاش تعریف نمیکرد تا اینکه خودم در کیفش یک برگه تشویقی
پیدا کردم و متوجه شدم باز هم شاگرد اول است!
قبل
از اینکه به مرخصی بیاید گفته بود قصد دارد ازدواج کند برای همین برایش خواستگاری
رفتیم. صحبتهای اولیه انجام شد و قرار گذاشتیم دفعه بعد که برگشت عقدشان کنیم
منتهی داریوش دیگر برنگشت.
وقتی
خداحافظی کرد که به چابهار برود نمیتوانست از مادرش دل بکند چند بار از خانه خارج
شد و دوباره برگشت و خداحافظی کرد. رفتارش برایمان خیلی عجیب شده بود؛ اما گمان
نمیکردیم اینقدر زود از بینمان برود.
داغ
فرزند خیلی سخت است؛ با این حال خوشحالیم که پسرمان در راه انقلاب و نظام مقدس
جمهوری اسلامی به شهادت رسید و روسفیدمان کرد. از مسئولین نیز تقاضا داریم انتقام
خون شهدای این حادثه را از تروریستها بگیرند.»