مختصری از وصیتنامه شهید جاویدالاثر خداكرم درخش
نام پدر : علی حیدر
تاریخ تولد : 1346
محل تولد : روستاي الگن
تاریخ شهادت : 65/10/4
محل شهادت : جزيره مينو
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيتنامه
خدايا چنان كن سرانجام كار تو خشنودباشي و ما رستگار
به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان و به نام يگانه منجي عالم بشريت حضرت بقيه الله اعظم مهدي موعود و نايب برحقش خميني كبير و با سلام بر شهداي حقيقي از صدر اسلام گرفته تا به شهداي كربلا رسيده و از شهداي كربلا تا شهداي گلگون كفن جمهوري اسلامي ايران رسيده و با سلام بر رزمندگان ظفرمند اسلام وصيتنامه خود را شروع مي كنم .
نمي دانم از كجا شروع كنم و در كجا پايان دهم وصيت هاي خود را . وصيتهاي مورد نياز را شهداي ما كردند و من كوچكتر از آنم كه بخواهم وصيتي بهتر و ناطق تر از شهيدانمان بكنم . بلكه بنا به نياز و ضرورت چندين وصيتي دارم كه بنويسم امت حزب الله و شهيدپرور ، در اين برهه از زمان مي دانيد كه استكبار جهاني دست در دست هم دادند و براي نابودي اسلام سعي و كوشش خود را مي كنند . و وظيفه هر مسلمان هم در اين موقع دفاع از دين مقدس خود و مملكت اسلامي است . اين را بدانيد كه دفاع نكردن ننگ است براي ملت اسلامي كه ادامه دهنده راه حسيني هستند پس از شما مي خواهم كه اين جنگ را تا پيروزي نهايي و گسترش دادن دين اسلام در سراسر جهان ادامه دهيد و زمينه را براي ظهوركردن حضرت مهدي(عج) آسان كنيد . تا اينكه جهان پر از عدل و داد شود و ظلم و استبداد از بين برود . امت حزب الله مي دانيد در زمان اوايل انقلاب چقدر شهيد داديم و الآن در جبهه هاي حق عليه باطل هم خيلي جوان از دست داديم . پس شما در برابر خون آنها مسئول هستيد و بايد ساكت ننشينيد تا پيروزي نهايي و انتقام گرفتن خون آنها از پاي ننشينيد انشاءالله . و اما وصيت هايم به آشنايان و دوستان و رفقا و خانواده ي خود : شما اي كساني كه اين حقير را در قيد حيات مي شناختيد اگر توانايي جبهه رفتن را داريد از قافله ي حسيني عقب نيفتيد و اگر توانايي جبهه رفتن را نداريد لااقل پشت جبهه را پركنيد و از كمك هاي خود در پشت جبهه دريغ نورزيد و پشت جبهه را محكم نگه داريد . و اما شما اي رفقايم و اي همكلاسيها و دوستانم از شما طلب حلاليت مي كنم اميدوارم كه در آن دنيا روح من را شاد كنيد و اما شما اي عزيزان همكلاسي و هم روستايي و هم منزلي من در قيد حيات از زماني كه پا به مدرسه گذاشتم تا زماني كه به اين سن رسيده ام همه اش با شما بودم و با شما انس گرفته بودم در روستا ، در مدرسه و در شهر دهدشت در منزل همه و همه با هم بوديم مي دانم كه خيلي از من زجر كشيده ايد و شما را ناراحت كرده ام در روز قيامت رو در روي شما شرمنده ام و نمي دانم چطور جوابتان را بدهم . نمي دانم كه شما من را مي بخشيد و حلال مي كنيد يا نه . پس تنها تقاضايم از شما اين است كه اولاً من را حلال كنيد و ثانياً در صورتي كه خداوند اين توفيق را نصيب من كند و شهيد بشوم به خانواده ي من سركشي كنيد و خانواده ام را تسكين دل دهيد تا براي من ناراحت نباشند و خود را به جاي من حساب كنيد براي خانواده ام . و اما شما اي خانواده ي عزيزم ، پدر عزيزم مي دانم كه با دستهاي پينه بسته ات زحمتها كشيده اي و مرا به اينجا رسانده اي و حال دوست داشتي بهره اي از من ببري ولي در اينجا از شما عذر مي خواهم و جبهه را واجب تر دانسته ام و خواستم كه راه علي اكبر را ادامه بدهم و از شما طلب حلاليت مي كنم و اميدوارم كه من را به بزرگواري خودت ببخشي . و شما اي مادر عزيزم مي دانم دوست داشتي كه حجله ي من را ببندي اما حضرت قاسم تازه داماد را به ياد بياور . مي دانم دوست داشتي از حقوق من بخوري ولي برزو فروتني با مادرش را به ياد بياور . مي دانم دوست داشتي معلمي من را ببيني ولي يوسف دانشخواه را به ياد بياور . مي دانم كه من جگرگوشه تو بودم و تو براي من ناراحت مي شوي ولي اول براي امام حسين (ع) و علي اكبر ناراحت شو و بعد به ياد من باش و براي من اشك بريز . لذا شما براي من زحمتهاي زيادي كشيده اي و من فرزند خوبي برايت نبودم و نتوانستم زحمت هاي تو را جبران كنم از شما مي خواهم كه مرا حلال كنيد . و شما اي پسرعموهايم در زمان طفوليت و بچگي شما را ناراحت كردم و با شما صحبت مي كردم از شما مي خواهم كه مرا ببخشيد و خاله ي عزيزم شما همچون مادر براي من بوديد و من بين تو و مادرم فرق نمي گذاشتم و هميشه تو را دوست داشتم و بعضي مواقع با شما حرف مي زدم و شما را نارحت مي كردم لذا تو را به خدا قسم مي دهم از ته قلب مرا حلال كن . سخني با هم روستائيان عزيز ، شما اي اهالي روستا تا اين مدت كه من بودم به آن صورت تفرقه را در ميان شما نديدم . ولي اميدوارم به خداوند كه اگر ميان شما تفرقه باشد حل شود و هيچگونه اختلافي در بين شما نباشد . شايد در روستا شماها را نارحت كرده باشم پس از شما مي خواهم كه مرا حلال كنيد . از برادران رفيقم مي خواهم كه دو برادر كوچولويم را طوري تربيت كنيد كه براي اسلام مفيد باشند نه مضر و موقعي بزرگ شدند شهادتم را برايشان تعريف كنيد . از برادران عزيز مي خواهم كه روي قبرم اين نوحه را بخوانيد (شيون مكن مادر در مرگ خونبارم )
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار
مورخ 8/9/1365 خوابگاه شهيد چمبري مركز شهيد قاسمي گچساران
خداكرم درخش
منبع: بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد