سلاح جنگ را برمىدارم و روبروی كسانى مىگيرم كه پشت به خدا و قرآن كردهاند
به گزارش نوید شاهد کهگیلویه وبویراحمد،شهید عباس رحيمي سال 1348هجري شمسي در روستاي آرو از توابع شهرستان گچساران در يك خانواده مذهبي و مستضعف چشم به جهان گشود . پاسدار شهيد 28مرداد سال65در عمليات كربلاي 5در منطقه شلمچه توسط مزدوران بعثي به درجه رفيع شهادت نایل آمد و به لقاءالله پيوست و جسد مطهر او در گلزار شهداي روستاي آرو به خاك سپرده شد.
مروری بر وصیتنامه شهید
ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون (قرآن كريم )
اينك سلاح جنگ را بر مى دارم و روبروی كسانى مى گيرم كه پشت به خدا و قرآن كرده اند ، اى كسانيكه ايمان آورده ايد سلاح خود را برگيريد و روبسوى ميدان نبرد كنيد و بكشيد آنكه اكبر و اصغر تان را كشت ، بكشيد آنكه برادر ، پدر و مادرتان را كشت .
خداوندا گناه كارم ، معصيت كارم ، روسياهم ، لذا هجرت کردم تا شايد مرا ببخشى ، پروردگارم ايمان آوردم به دوستى وصميميت و برادرى و ايمان به تو كه واقعا بر حقى و بخشنده اى ، پروردگارا فرمودى « ادعونى استجب لكم»
خداوندا دفعه قبل كه به جبهه آمدم قصد شهادت داشتم ولى چيزى نصيبم نكردى ، خداوندا اين مرتبه چيزى را كه از تو طلب كردم استجابت كن و نصيبم گردان .
خداوندا با تو پيمان بسته ام تا جان در بدن دارم مردانه بجنگم تا اينكه به آن چيزى دل بسته ام برسم آرزو داشتم قبرى را در آغوش بگيرم كه سالهاست گرد و غبار بر روى آن نشسته است ، آرزو داشتم كربلا را زيارت كنم ولى افسوس كه آرزوى كربلا در دلم مانده ، اما نااميد نخواهم شد و سنگر على اكبر و على اصغر را خالى نخواهم گذاشت .
ما رزمندگان آمده ايم كه به امام حسين (ع) بگویيم سنگر شهيدانت را خالى نخواهیم گذاشت و اين جان ناقابل خويش را تقديم راهى مى كنيم كه على اكبر و على اصغرت را تقديم كردى .
پدرم مرا فرستاد به قربانگاهى كه حضرت ابراهيم(ع) خواست اسماعيلش را قربانى كند .
خداوندا اين قربانى را بپذير ، خداوندا در اين لحظه كه وصيت نامه ام را مى نويسم مى دانم شهيد خواهم شد و دعا مى كنم كه مرا با شهيدان محشور بگردانی .
خداوندا پدر ، مادر ، برادر ، خواهر و خويشان و قومان و ملت مسلمان ايران را همراه با خانواده هاى معظم شهداء معلولين ، مجروحين ، جانبازان و اسراء ببخش و عاقبتشان را ختم به خير بگردان .
خداوندا در قبال خانواده هاى شهدا ، شرمنده ام زيرا خدمتى به آنها نكرده ام تنها جان ناقابلى دارم كه آنرا تقديم اسلام مى نمايم .
از دوستانم مى خواهم كه براى من طلب مغفرت كنند تا شايد خدا مرا شفاعت كند و از گناهانم درگذرد ، از تمام دوستان واقوامان و آشنايان حلاليت مى طلبم .
پدر عزيزم من فداى مكتب و رسالت پيامبرت شدم، براى من زحمت فراوان كشيدى و براى من خواب نداشتى و در روى تو خجالت كارم حق تو را ادا نكردم ، نمك خوردم و نمكدان را شكستم ولى از تو عذر خواهى مى كنم و از تو مى خواهم مرا حلال كنى . برايم طلب مغفرت كن تا شفاعت پيدا كنم .
مادر عزيزم ، تو كه شبها و روزها براى من بيخوابى كشيدى از تو مى خواهم كه مرا حلال كنى . براى من زحمت كشيدى و مرا شير دادى و منى را كه قادر نبودم مگسى را از خود دور كنم به ياری خداى متعال بزرگ نمودى ، ولى مادر عزيزم من در روى تو خجالت كارم زيرا كارى براى تو نكردم و از تو مى خواهم كه مرا حلال كنى و برايم دعا كن تا اين شهادتم بر من مبارك باشد . تنها خواهشى كه از شما دارم اين است كه براى من گريه و زارى نكنيد و اگر خواستى برايم گريه و زارى كنى بياد على اكبر و على اصغر گریه کن . بياد ابا عبدالله الحسين گريه كنيد براى من لباس سياه مپوشيد و سعى كنيد لباس سبز بپوشيد زيرا لباس آقايمان سبز بود ، زينب وار صبر داشته باش .
ديگر عرضى ندارم فقط از تو مى خواهمخواهران و برادرانم را بزرگ كنى و به جنگ با اسرائيل بفرست تا قدس عزيز را آزاد نمايند .
والسلام
منبع : بنیاد شهید وامور ایثارگران استان کهگیلویه وبویراحمد