عروج فرمانده گردان کهگیلویهای در شلمچه/ معرفی شهید جاوید الاثر "مسعود نیک محمدی"
نام این عزیز سفر کرده، چقدر گوشنواز است؛ مسعود به معنای خوشبخت و نیک یعنی خوب، محمد نیز، خارج از معنای نام، یادآور پیامبر عظیم الاشان اسلام است. از سراسر نام و نشان این عزیز شهید، بوی پاکی و عشق و شهامت به مشام می رسد. بزرگواری که در روز چهارم از چهارمین ماه سال هزار و سیصد و چهل و دو در شهر شهر دهدشت پا نهاد و در دنیای آدمیان خاکی نفس کشید.
پدر بزرگوار ایشان، محمدصادق و مادر سرافرازش ساناز نام داشت. مسعود دارای ارزشهای اخلاقی بسیار بود. جوّ سنتی حاکم بر شهر دهدشت و تقوای پدر و مادر، فرزند را معنوی بار آورد.
جنگ که شد، مسعود هجده ساله لباس رزم بر تن نمود و درس را در اول دبیرستان رها کرد تا این بار در مدرسۀ عشق عاشقی کند. آنجا دیگر نه سیاهی تخته بود و نه سپیدی گچ و نه نجوای معلمی فرهیخته.در مدرسۀ عشق تا چشم کار می کرد، خون بود و خاک. مسعود آموزش دیده و دلیر و بی پروا، با صداقت و ایمان و عزمی راسخ در رده های قضاوت یگان های رزمی با عراقی ها جنگید.
وی جنگجوی نستوه میادین بود و چون مولایش علی (ع) شیر شرزه روز بود و پارسای اشک فشان شب، تا اینکه این دلاور رزمنده، در سال ۱۳۶۵ آنگاه که در کسوت فرمانده گردان با خصم رو در رو گردیده بود، در در دشت عشاق شلمچه با اصابت مستقیم تیر، پر پر شد و به اربابش سالار شهیدان پیوست و با شهادتش معشوق خویش را که دو سال پیش به وصلش رسیده بود، سیاه پوش کرد و تنها فرزندش را که حالا یک ساله بود، تنها گذاشت. فرزندی که هیچگاه نتوانست طعم مهر پدر را بکشد.
مسعود نیک محمدی ای قهرمان عشق ای مرغ پرکشیده به آن آسمان عشق
ما شرمسار خون تو هستیم تا ابد ای ساربان پر زده از کاروان عشق