«در میانه راه چشمان ما را باز کردند ماشین ساعت ۱۰ صبح متوقف شد و ما را از ماشین پیاده کردند وقتی به اطراف نگاه کردیم دیدیم ما را به حرم حضرت علی (ع) در نجف اشرف آوردهاند. از خوشحالی گریه میکردیم و از اینکه خداوند چنین نعمتی را نصیب ما کرده شکرگزار بودیم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات جانباز و آزاده «احمد علیرضایی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۷۷۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۲
جانباز و مداح اهلبیت (ع) «مهدیآبادی»:
جانباز و مداح اهلبیت(ع) «محسن مهدیآبادی» گفت: برپایی مراسمهای عزاداری اهلبیت(ع) با تبیین چرایی جانفشانیها و رشادتهای امام حسین(ع) و یاران باوفایش و همچنین شهدا در شناساندن فرهنگ ایثار و شهادت به آحاد جامعه تاثیرگذار است.
کد خبر: ۵۵۷۷۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۲
«گروهکهای ضدانقلاب معمولاً از هر فرصتی برای ضربه زدن به رزمندگان استفاده میکردند. خیلی از رزمندگان در کردستان ترور میشدند حتی خانوادههای آنها در امان نبودند ما هم از این امر مستثنی نبودیم، سال ۱۳۶۲ در بازار سنندج (گذر) گروهکها به من اسید پاشیدند و تمام چادرم هم سوخت و چند قطره از اسید به سر، صورت و دستم که به چادر گرفته بودم، پاشید ...» آنچه میخوانید بخشی از ناگفتههای جانباز «عزت قیصری» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۶۸۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۱
«یک قطعه زمین دو نبش در بهترین مکان خیابان شهید بابایی به ایشان داده شد، آن هم به دلیل جانباز ۷۰ درصد بودن ایشان و خدمات ارزندهای که در بنیاد و صندوق داشتند؛ اما ایشان دریافت زمین را حق خود ندانست و آن را به صندوق قرضالحسنه اهدا کرد تا از مزایای آن همه جانبازان برخوردار شوند ...» ادامه این خاطره از همرزم شهید جانباز «مجید نبیل» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۶۸۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۰
«منافقین دائماً به بهانههایی مشکل ایجاد میکردند مثلاً در بند زنان که یکی از خواهرها مسئول زندانشان بود. طوری این بنده خدا را اذیت میکردند که حالت جنون به ایشان دست داده بود ...» ادامه این خاطره از جانباز «حمزهعلی قربانی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۶۷۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۰۷
برگی از خاطرات جانبازان؛
«اول فکر کردم که دزدند و دست از موتور کشیدم، ولی آنان مرا میخواستند و موتور را رها کردند و دو نفری مرا به باد مشت و لگد گرفتند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات جانباز سرافراز «عمران ثقفی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۵۷۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
برگی از خاطرات؛
«خدا خود خوب میداند که برای رهاسازی خرمشهر و مناطق اطرافش چه مقدار خون شهیدان بر زمین ریخته شده بود. غم از دست دادن آنقدر شهید، مجروح و اسیر شیرینی پیروزی و آزادی خرمشهر را در مذاق آدم کمرنگ میکند ...» ادامه این خاطره از جانباز سرافراز «عمران ثقفی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۴۷۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۳
برگی از خاطرات جانبازان؛
«یک دسته از دیوانههای شهر مثل جواد حسین دیو بودند، اما معروفیت افروز که خانم بود از دیگران بیشتر مهم بود و همه اهل شهر صابون او به تنشان خورده بود و یا دستکم یکی از نزدیکانش با افروز برخورد کرده بود ...» ادامه این خاطره از جانباز سرافراز «عمران ثقفی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۳۴۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۴
«یکی از نیروهای پدافند برای رفع گیر توپ ۲۳ میلیمتری که گلوله داخلش گیر کرده بود اقدام نمود ولی با انفجار گلوله در داخل دستش، بخشی از کف دست و چند انگشتش از بین رفت ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات جانباز «عباس فلاحزیارانی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۸۱۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۱
«ساعتی بعد خبر آوردند یکی از بچهها در رودخانه غرق شده است این خبر موجب ناراحتی همه بچهها شد. هر چند در هر روز تعداد زیادی از نیروها در جبههها به شهادت میرسیدند، اما این نوع مرگهای ناخواسته بیشتر بچهها را ناراحت میکرد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات جانباز «عباس فلاحزیارانی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۸۰۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۰
«یک روز که با برادر رهبری جلوی سنگر فرماندهی نشسته بودیم و صدای قهقهه رضا میآمد، آقای رهبری گفت فلاح این رضا را میبینی که خندههایش دل بچهها را شاد میکند در زندگی سختیهای بسیار زیادی کشیده است اگر من و شما جای او بودیم. شاید یک لبخند هم نمیزدیم ...» ادامه این خاطره از زبان جانباز «عباس فلاحزیارانی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۷۸۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۸
جانباز بصیر رحیمیشال در گفتگو با نوید شاهد قزوین:
«در حالتی که به دشمن شلیک میکردم خمپارهای به قسمت جلوی خاکریز اصابت کرد که ترکشهای آن چشمهای مرا هدف گرفت. شدت جراحت به قدری زیاد بود که ساعتی نگذشت بیهوش شدم و موقعی به هوش آمدم که بر روی تخت بیمارستان در اصفهان بودم. بعد از هوشیاری متوجه شدم که از ناحیه هر دو چشم مجروح شدم و بینایی خود را از دست دادهام، ولی اعتماد به نفسم را از دست ندادم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات خواندنی جانباز ۷۰ درصد بصیر «محمدعلی رحیمیشال» است که همزمان با روز جهانی نابینایان تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۱۷۸۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۲۳
«سال ۵۷، من سوم ابتدایی بودم که یک روز با دوستم تصمیم گرفتیم عکس شاهی که بالای تخته سیاه کلاسمان نصب شده بود را بندازیم زمین و فرار کنیم ...» ادامه این خاطره را از زبان جانباز ۷۰ درصد محمد صالحی در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۱۳۸۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۲
در گفتگو با جانباز 70 درصد محمد صالحی مطرح شد؛
«منطقه فاو از اهمیت بسزایی برای بعثیها برخوردار بود، لذا موانع زیادی را ایجاد کرده بودند تا ایرانیها نتوانند آن را تصرف کنند، ولی رزمندگان با انجام عملیات والفجر هشت که وحشتناک و بسیار سنگین بود، توانستند فاو را تصرف کرده و با توکل به خداوند و تاسی از فرهنگ ایثار و شهادت، نشدنیها را ممکن کنند ...» آنچه میخوانید ناگفتههای جانباز 70 درصد محمد صالحی از عملیات والفجر 8 برای تصرف منطقه فاو است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۰۹۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۳۱
«از آنجایی که هر روز شهر سرپل ذهاب مورد تهاجم هوایی جنگندههای عراق قرار گرفته و اماکن مختلف شهر را بمباران میکردند، روزها با مردم به غاری در کنار کوههای اطراف شهر پناه میبردیم و شبها که هوا کاملاً تاریک میشد برای استراحت به خانه بازمیگشتیم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات جانباز «جانباز زهرا مختاری» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۹۸۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۰۹
ناگفتههایی از دوران سخت مجروحیت در اسارت
«در اردوگاه هم اسرا با زیرپیرهنی و کهنه لباسهایشان زخمهایم را میبستند تا خون بیرون نزند. وقتی هم من را به درمانگاه بردند، همه زخمیها را پانسمان کردند، ولی مرا که داخل برانکارد گذاشته بودند، جلوی درب درمانگاه گذاشتند. یک آقایی که کنارم بود به پزشک درمانگاه اصرار میکرد که من را درمان کند، ولی پزشک میگفت که دیگه درمان این آقا فایده ندارد، کارش تمام است. حرفهای اطرافیانم را فقط میتوانستم گوش کنم توان پاسخگویی نداشتم ...» آنچه میخوانید روایت آزاده و جانباز ۷۰ درصد علی بهبودی است که در مصاحبه با خبرنگار نوید شاهد استان قزوین تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۸۹۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۵/۲۵
خاطرات یک جانباز در گفتوگو با نوید شاهد
«تا آمدن پزشکان پایم عفونت کرده بود به طور وحشتناکی از تب میسوختم هر کسی مرا میدید میگفت میمیرد! این دیگر غیر ممکن است با این زخم و جراحت زنده بماند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات خواندنی جانباز ۷۰ درصد «محمدحسن رادمنش» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۷۱۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۱۱
«پس از گذشت چهار دهه از آن واقعه، هنوز هم صحنه را کاملا به یاد دارم و در مقابل چشکانم رژه میرود. صحنهای که زیر آوار مانده بودم، ولی هنوز امکان تنفس بود و به هوش بودم. در آن لحظات دائم داد و فریاد میزدم و از مادر کمک میخواستم و میگفتم: مادر مرا نجات بده من اینجا زیر خاک هستم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات جانباز «المیرا رستمیتاش» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۶۴۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۳۰
هواپیماهای متجاوز رژیم بعث عراق با بمباران هوایی، قصد داشتند مدرسه را تخریب کرده و دانشآموزان را قتل عام کنند که بر اثر اصابت چندین بمب به مدرسه و اطراف آن، موج انفجار و ترکشهایش سقف خانه ما را هم پایین آورده بود ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات جانباز «المیرا رستمیتاش» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۶۱۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۴
«اولین بار بود درد خاصی در انگشت شصتم احساس میکردم، حالت عجیبی داشتم، نوعی ترس وجودم را فرا گرفته بود، در این لحظه با خودم زمزمه میکردم و میگفتم برای چه آمدی جنگ، تو که رفته بودی غائله کردستان دیگه چرا اینجا آمدی ...» ادامه این خاطره را از زبان جانباز ۵۵ درصد «علیرضا دولتآبادی» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۹۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۲