خاطره خودنوشت شهيد مولایی «1»
شهيد «سيدمحمود مولایی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «پس از7-8 روز اکثر گردان ها به جای ديگری منتقل شدند ما خيلی ناراحت بوديم که چرا ما را اعزام نمی کنند ولی...» متن کامل قسمت اول خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۳۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۲
خاطرات شفاهی والدین و خانواده شهدا؛
شهید «حسین حسین زاده» از شهدای نیروی انتظامی استان ایلام است که در طول هشت سال جنگ تحمیلی حضور فعالی در جبهه داشت اما در باغ شهادت بعد از جنگ به رویش باز شد و در حین حراست از وطن در درگیری با منافقین کوردل به شهادت رسید. همسر شهید می گوید شهید حسین زاده خیلی خوش برخورد بود به نماز جماعت و جمعه و تربیت اسلامی خیلی تأکید می کرد و بارها به من می گفت بعد از من فرزندانمان را اسلامی تربیت کن. فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۳۴۳۱۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۱
برگرفته از داستان طنز دفاع مقدس؛
«بالای سر پیرزن هم عکس یک جوان و یک گل لاله. مثل همین عکس مکسهای شهدا. آره زیرش هم اسمش را نوشته بود. با سر به عکس اشاره کردم و گفتم، پسرته؟ پیرزن سرش را به علامت مثبت تکان داد و گفت شهید شده؟ پیرزن باز هم سرش را تکان داد ...» آنچه میخوانید گزیدهای از داستان طنز دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۴۳۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۱
آزاده و جانباز شهید «شهاب رضاییمفرد» روایت میکند: «جایی که باید یک عمر آنجا میخوابیدیم، مینشستیم، غذا میخوردیم، نماز میخواندیم و همه امورات زندگی را در آنجا میگذراندیم تقریباً عرض آن دو وجب (نیم متر) و طول آن کمتر از دو متر بود یعنی یک متر مربع و تقریباً به اندازه یک قبر باید یکی از پتوها را به عنوان زیرانداز و یکی روانداز و سومین پتو را به شکل لوله شده به عنوان متکا استفاده میکردیم.»
کد خبر: ۵۳۴۲۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۱
«مادرم برایش دختری را خواستگاری کرده بود و به رسم و عرف زمانه، قطعهای طلا خریده بود تا ابوالفضل آن را به عروس هدیه بدهد. اما برادرم، آن را قبول نکرد و به جای آن یک حبه قند از قندان آنان برداشت و در بشقاب عروس خانم گذاشت ...» ادامه این خاطره از شهید «ابوالفضل خوئینی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۲۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۰
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
شهيد شمس الدين ملایی از شهدای دفاع مقدس استان ایلام است که خردادماه 1367 در جبهه مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. همیشه می گفت: «تا فشنگ دارم خواهم جنگيد هرگز با اسلحه پُر برنخواهم گشت. چون من راه شهادت را از آزادمرد اسلام امام حسين (ع) سيدالشهداء آموختهام.»
کد خبر: ۵۳۴۲۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۰
گفتگوی تصویری با مادر شهید«قاسم خاکشیری»؛
مادر شهید«قاسم خاکشیری» گفت: به فرزندم گفته بودند باید به قله بازی دراز اعزام شوید، برای دیدن ما به کرمانشاه آمد داخل حیاط به من گفت؛ مادر این بار بروم به نظرت دوباره برمی گردم؟! من هم گفتم همه چیز را به خدا بسپار. بندهای پوتینش را باز نکرده محکم کرد و دوباره به جبهه برگشت.
کد خبر: ۵۳۴۲۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۰
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
فاطمه پرویز مادر شهید «حمیدرضا زمانزاده» میگوید: «وقتی میخواست به جبهه برود، از من میخواست تا از ته دلم راضی باشم.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر و خواهر این شهید گرانقدر را میبینید.
کد خبر: ۵۳۴۱۴۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۸
«هنوز مین منور روشن بود و روشنایی میداد. مجید و همرزمانش در حال پیشروی بودند، که یک لحظه دیدم مجید آقا بلند شد و به شدت به زمین کوبیده شد. به مجید آقا که رسیدم، از ایشان پرسیدم چی شد؟ گفت: تیر خوردم. گفتم: کجایت تیر خورده؟ گفت: کمرم! این را که گفت به کمرش دست زدم و دیدم گلوله کمرش را شکافته و خون از آن جاری است ...» ادامه این خاطره از شهید جانباز «مجید نبیل» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۰۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۷
خاطره خودنوشت شهيد شرفی«4»
شهيد «خليل شرفی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «نماز ظهر و عصر را در هتل خوانديم و ناهار (چلو مرغ) را در رستوران خورديم و...» متن کامل قسمت چهارم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۰۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۸
خاطره خودنوشت شهيد شرفی«3»
شهيد «خليل شرفی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «کم کم عقربه ساعت به وقت تعيين شده نزديک می شديم. چند دقيقه ای که به تحويل سال مانده بود سر به سجده نهاديم و...» متن کامل قسمت سوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۰۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۸
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
شهید «عزیز اله پورمند» از شهدای دفاع مقدس است که اسفندماه 1366 طی عملیات بیت المقدس منطقه شاخ شمیران کردستان به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر شهید از خاطرات ی که از فرزندش در خاطرش مانده است، میگوید: عزیزاله در آخرین مرخصی که به خانه آمد، شب قبل رفتنش برایمان از بیرون شام خرید و غذا خوردنمان را نگاه می کرد و میگفت؛ پیش چشمانم بخورید... و هنگام شهادتش برف می بارید. در ادامه فیلم این مصاحبه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۳۴۰۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۸
همرزم شهید «نعمتالله رجبی» نقل میکند: «در عالم بیخیالی میگفتیم و میخندیدیم؛ و صدایی توجه ما را جلب کرد و گفت: اینجا جبهه است و خط مقدم، چرا ایام رو به غفلت میگذرونید؟ یک مقدار هم به فکر قیامت باشین! ...» نوید شاهد سمنان به مناسبت روز معلم، در دو بخش خاطرات ی از این شهید گرانقدر برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به قسمت دوم این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۵۳۳۹۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۵
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
شهید «جعفر چراغی» از جمله شهدای جنگ تحمیلی است که مردادماه 1365 در منطقه عملیاتی مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر شهید جعفر می گوید: پسرم بارها می گفت بعد از آزاد سازی مهران شهید می شوم. او آرزوی شهادت داشت و بالاخره بعد از آزادسازی مهران به آرزویش رسید. فیلم مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۳۳۹۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
همسر شهید «نعمتالله رجبی» نقل میکند: «بعد از شهادتش فقیری به منزل ما آمد. وقتی متوجه شد نعمتالله شهید شده، شروع کرد به گریه کردن. ...» نوید شاهد سمنان به مناسبت روز معلم، در دو بخش خاطرات ی از این شهید گرانقدر برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به قسمت نخست این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۵۳۳۹۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۴
در خاطره ای از شهید مرتضی جاویدی نقل شده است: «صبح مرتضی صدایم زد و زمین های کشاورزی شهر امیدیه را نشانم داد و گفت : ایوب، همراه حسن مایلر برو سر زمین و هر چی می تونید گوجه فرنگی بخرید!...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۳۹۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۳
شهید«علی صاحبی» دی 1337 در یکی از جزینک زابل متولد شد، پس از استخدام در آموزش و پروش عازم جبهه شد و سرانجام در اردیبهشت 1365 در فاو به فیض شهادت نایل آمد. همسر شهید از خاطره آخرین دیدار خود با شهید«علی صاحبی» میگوید.
کد خبر: ۵۳۳۹۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۲
برادر شهید «حجت اله گوهری» در ذکر خاطره ای می گوید: برادرم دبیر بود و به عشق دفاع از وطن به عنوان بسیجی رهسپار جبهه شد اما من و او یک جفت پوتین داشتیم که نوبتی می پوشیدیم و سرانجام پس از شهادتش پیکرش را با همان پوتین های مشترک شناسایی کردم.
کد خبر: ۵۳۳۹۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۲
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«قرار بود کسی متوجه حمل و نقل ما نشود. مجبور بودیم شبها حرکت کنیم. نزدیک خرمشهر سمت چپ پیچیدیم و ساعت یک نیمه شب به مقر مکانیکی رسیدیم. هوا بیش از حد سرد بود، هیچ وسیله و جایی برای خواب نداشتیم ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس «کامبیز فتحیلوشانی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۳۹۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۲
مادرخانم شهید «نوروزعلی امیرفخریان» نقل میکند: «نوروزعلی میگفت: اگه شما برین مسجد، بچهها با مسجد بیگانه نمیشن. اگه به رفتار خودمون دقت کنیم، همه چیز درست میشه. اونا هم راه رو پیدا میکنن.» نوید شاهد سمنان به مناسبت روز معلم، در سه بخش خاطرات ی از این معلم شهید برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به قسمت سوم این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۵۳۳۸۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۲