وقتی زمان مرخصی‌اش طولانی شد، همه تعجب کردیم که چطور زن و بچه‌اش را به تهران نمی‌برد و خودش سر خدمت نمی‌رود. اولین بار بود که او را چند هفته پشت سر هم در لباس شخصی می‌دیدیم.

شهید سرهنگ فتحالله ثروت یاری

در سال 1319 در شهر سنندج در خانوادهای متدین متولد شد. پدرش ابراهیم کاسب بود و مادرش کبری به کار خانهداری میپرداخت. از همان دوران کودکی به خواندن و نوشتن علاقه زیادی داشت و هرگاه برای کمک به پدرش به مغازه میرفت، کتابش را همراه خود میبرد. تحصیلات ابتدایی را تا ششم نظام قدیم با موفقیت پشت سر گذاشت.

در نوجوانی به تهران مهاجرت کرد و در سال 1337 پس از اخذ مدرک دیپلم وارد، دانشکدهی افسری شد. پس از دو سال تحصیل، در دانشکدهی افسری، در سال 1340 با درجه ستوان دومی در رستهی توپخانه فارغالتحصیل گردید و خدمت رسمی خود را در لشکر 64 ارومیه آغاز نمود.

بعد از دو سال خدمت در ارومیه، به عنوان افسر شناسایی و نقشه بردار به گرگان منتقل شد و در سال 1344 به تهران بازگشت و تا سال 1351 در دانشکدهی افسری مشغول به کار شد و بعدها به ستاد نیروی زمینی انتقال پیدا کرد و از یک سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در معاونت طرح و برنامه کار میکرد. با شکلگیری تظاهرات مردمی علیه رژیم ستمشاهی در سال 1357، با لبیک گویی به فرمان حضرت امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی، پادگان را ترک کرد و به همراه خانواده به سنندج بازگشت و تا سقوط رژیم منحوس پهلوی در زادگاهش باقی ماند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به محل کارش بازگشت وی در کنار انجام وظیفه در دانشگاه تهران پذیرفته شد و در رشتهی امور اداری با رتبهی عالی موفق به اخذ مدرک لیسانس گردید.

سرانجام پس از سالها خدمت به میهن اسلامی در سن چهل و دو سالگی که در هفتمین روز فصل بهار در پادگان لویزان تهران بر اثر اصابت گلولهی منافقین به شهادت رسید و پیکر پاکش پس از انتقال به زادگاهش شهر سنندج در قبرستان قدیمی شیخ محمدباقر به خاک سپرده شد. از این شهید سعید سه فرزند به یادگار مانده است.

 

ترک خدمت

... در سال 57 که تظاهرات و راهپیمایی مردم مسلمان علیه رژیم پهلوی به اوج خود رسیده بود، یک روز دیدم با زن و بچهاش به سنندج آمدند. مدت زیادی در سنندج ماندند و بازگشتشان این بار به سنندج متفاوت با سفرهای قبل بود. وقتی زمان مرخصیاش طولانی شد، همه تعجب کردیم که چطور زن و بچهاش را به تهران نمیبرد و خودش سر خدمت نمیرود. اولین بار بود که او را چند هفته پشت سر هم در لباس شخصی میدیدیم.

از او سووال کردیم مثل این که خود را بازخرید کردهای و ما خبر نداریم، مثل همیشه در کمال خونسردی و به آرامی گفت: این بار حتی بچههای داخل گهواره شعار مرگ بر شاه میدهند و من مثل خیلی از افسران ارتش محل خدمت را ترک کردهام...                                                  (آقای شکرالله ثروتیاری برادر شهید)

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده