هرگز روي پدر را نديدم
سعادت و خوشبختی را در تقوای الهی می‌دانست، هر وقت به نماز می‌ایستاد حال خاصی پیدا می‌کردند و اطرافیان به حالت معنوی خاص او غبطه می‌خوردند.

کارمند فنی اقبال دوربینیان

در انجام فرائض دینی بسیار کوشا بود، در نمازهای جمعه و جماعت حضور پیدا میکرد و در اداي فريضه نماز اول وقت بسیار مقید بود. روزههای مستحبیاش ترک نمیشد و نه تنها خود به این امور معنوی و دستورات دینی عمل میکرد، همواره دیگران را نیز به انجام واجبات راهنمایی میکرد. سعادت و خوشبختی را در تقوای الهی میدانست، هر وقت به نماز میایستاد حال خاصی پیدا میکردند و اطرافیان به حالت معنوی خاص او غبطه میخوردند.

در سال 1329 در شهر سنندج در خانوادهای متدین که فقر و تنگدستی بر آن سایه افکنده بود،  دیده به جهان هستی گشود. پدرش احمد نانوا بود و از طریق کار در نانوایی زندگی را اداره میکرد و مادرش فرشته نام داشت. در مضیقه و تنگنای اقتصادی رشد کرد و به بالندگی رسید، با ورود به سن 7 سالگی در مدرسه ثبت نام گردید. هنوز تحصیلات ابتدایی را تمام نکرده بود که به علت شرایط سخت زندگی از ادامهی تحصیل باز ماند و در همان سنین کودکی به کار کردن روی آورد و میکوشید تا باری را از دوش خانواده بردارد. کم کم داشت زندگی رنگ و بوی تازهی به خود میگرفت که دست تقدیر وی را از نعمت پدر محروم ساخت و سنگینی بار زندگی بر دوش وی و مادرش دو چندان گردید. در پانزدهم فروردین ماه سال 1349 به سربازی رفت و خدمت خود را در رستهی توپخانه به پایان رسانید. پس از فراغت از خدمت سربازی با توجه به لیاقت و شایستگی و صداقتی که در وجودش بود به عنوان کارمند فنی در لشکر 28 پیادهی کردستان به کار گرفته شد و همزمان با کار در ارتش، تحصیلات ابتدایی را در سال 1354 به اتمام رسانید. پس از استخدام در ارتش ازدواج نمود و در طول خدمت بارها به مناطق عملیاتی اعزام گردید و مأموریتهای زیادی را در راستای وظایف محوله عهدهدار شد. در دوم مردادماه سال 1365 بر اثر حملهی هواپیماهای رژیم بعث عراق در حوالی پادگان لشکر سنندج به شهادت رسید. از این شهید سعید دو فرزند دختر و دو پسر به یادگار مانده است. آخرین فرزندش بعد از شهادت پدر، پای در عرصهی هستی گذاشت. پیکر این شهید در گلزار شهدای بهشت محمدی سنندج مدفون است.

 

تنها خاطره

.... من بعد از شهادت پدرم، به دنیا آمدم، روی پدر را هرگز ندیدهام، اما تنها خاطرهای که از اطرافیان شنیدهام این است که در دوم مردادماه سال 1365 به پدرم خبر میدهند که پدربزرگم (پدر مادرم) که در مریوان زندگی میکردند، بر اثر بمباران هوایی رژیم بعث عراق زخمی شده است. و او تصمیم میگیرد هر چه زودتر خود را به مریوان برساندولي به هنگام رفتن هر کاری میکند ماشینش روشن نمیشود و به ناچار آن را به تعمیرگاه نزدیک پادگان میبرد، در همان لحظه هواپیماهای عراقی تعمیرگاه را بمباران میکنند و پدرم که در فاصلهی 10 متری بوده بر اثر اصابت ترکش به شهادت میرسد و این تنها خاطرهی است که از پدر برای من به یادگار مانده است و حسرت ندیدن پدر را برای همیشه در دل دارم.

(آقای بهنام دوربینیان فرزند شهید)

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده