در سالروز شهادت «کامران خرمن بیز» منتشر می شود؛
هر لحظه که سپری می شود شاهد پرواز ملکوتی یکی از هم سنگران و عزیزان خود می باشیم. ای خدا این صحنه ها را چگونه برای شما تجسم کنم. صحنه انتخابی بزرگ است توفیق می خواهد که سربلند از آن بیرون بیایم امتحانی که خداوند بارها و بارها برای ما مقدر کرده اینجا کربلاست ماندن یا رفتن یکی را باید انتخاب کرد.
نامه به یادگار مانده از شهید«کامران خرمن بیز»؛ اینجا صحنه انتخاب است

نوید شاهد البرز؛ شهید «کامران خرمن بیز» در تاریخ بیستم شهریور 1346، درشهر «نظرآباد» به دنیا آمد و تحصیلات دوره ابتدایی و راهنمایی را نیز در همین شهر سپری نمود به لحاظ علاقه ای که به کارهای فنی و حرفه ای داشت وارد بازار کار در زمینه «صنایع آلومینیم» شد و نظر به علاقه ای که در این زمینه داشت در اندک زمانی موفق شد و دراین حرفه به توفیقاتی دست یافت.

با توجه به شرایط جنگی حاکم بر کشور در اردیبهشت ماه 1365، به خدمت مقدس سربازی اعزام و پس از سپری کردن دوره آموزش نظامی در پادگان «عجب شیر» در قالب لشگر سه گرگان به منطقه غرب کشور «بانه ومریوان» اعزام گردید.

شهید کامران به لحاظ تعهد واحساس مسئولیتی که احساس می کرد عازم ایجاد شرایط خدمت درتهران وگرگان راضی به اینکار شده و بالاخره در سپیده دم روز یازدهم مرداد ماه 1366، دربلندیهای «پنجوین» با ترکش دشمن بعثی به شهادت رسید و پیکر پاکش پس از یک هفته پس از شهادت در زادگاه خود شهر «نظرآباد» در آرامگاه ابدی بهشت رضا به خاک سپرده شد.

نامه های به یادگار از شهید «کامران خرمن بیز» را در ادامه می خوانید.

با سلام به خدمت پسر خاله عزیزم!

پس از تقدیم عرائض مخلصانه ترین سلام سلامتی شما را از این منان خواهان و خواستارم و امیدوارم که حالتان خوب باشد و صحیح و سالم باشید و همواره برایت آرزو می کنم که لبی خندان و قلبی شاد و مهربان داشته باشید و اگر از احوالات این حقیر کامران را خواسته باشید بحمدالله و به لطف شما عزیزان خوب می باشم.

جعفر جان! نمیدانی وقتی که نامه ات را به دستم دادند چقدر خوشحال شدم نامه ات را خواندم و خیلی خیلی برایت نگران شدم که مبادا دست به کاری بزنی ان شاالله که به هم برسید و به پای هم پیر شوید جعفر مطمئن باش به مرخصی آمدم برایت کاری می کنم حتما در ضمن این را هم بگویم که آمدم و خواستم با فاطی خانم حرف بزنم دیگر حرف نبایستی بزنی راستی جعفر از این که در نامه ات خواندم که یونس به مرخصی آمده بود خیلی خوشحال شدم ولی با خواندن اینکه مصطفی شهید شده نمی دانی قدر حال گیری شد آخر یکی از دوستان هم در اینجا شهید شده و با خواندن شهادت مصطفی چنان لرزی بر بدن افتاد که نپرس.

جعفر جان! اگر از وضع منطقه مان خواسته باشی وضع خیلی خیلی بد می باشد همچون که دیگر انتظار زنده ماندن را ندارم چون توپ وخمپاره و کاتیوشا ولمان نمی کنند راه به راه می زنند ولی بی خیال ... مگر خون ما از خون مصطفی رنگین تر است پس بایستی همگی برویم چه زود و چه دیر. خلاصه بایستی رفت و آن هم چه سعادتی بهتر از اینکه در حفظ و حراست از آب و خاک شهید بشی بی خیال این حرفها خوب از نظرآباد چه خبر راستی پانزده روز دیگر به مرخصی می آیم خوب جعفر جان! سلام مرا به اهالی خانه به خصوص خاله ومش صفدر برسان. سلام مرا به فرهاد و شیرعلی و نادر و جلال و دیگر دوستان و به خانواده خودم برسان دیگر عرضی ندارم خدانگهدار دوستت دارم با تمام وجود. به امید دیدار. دوم مرداد ماه 1366

**********
نامه را با آن ایزد توانا آغاز می کنم؛ نام یکتایی که همه متعلق به او و از اوییم. امیدوارم که سلام مرا که از فرسنگها راه دور برای شما می فرستم پذیرا باشید. اکنون که دارم این نامه را برای شما خانواده عزیزم می نویسم غروب بیست و ششم تیرماه یکهزار و سیصدو شصت و شش می باشد و منطقه توسط دشمن بعثی به توپ بسته شده زیرا بخشی از منطقه توسط دلاور مردان سپاه اسلام به تصرف درآمده و دشمن با تمام قوا از زمین و هوا منطقه را گلوله باران کرده و درصدد باز پس گیری منطقه می باشد اما کمافی السابق با مقاومت و ایستادگی بچه ها مواجه شده هر لحظه که سپری می شود شاهد پرواز ملکوتی یکی از هم سنگران و عزیزان خود می باشیم. ای خدا این صحنه ها را چگونه برای شما تجسم کنم.

صحنه انتخابی بزرگ است توفیق می خواهد که سربلند از آن بیرون بیایم امتحانی که خداوند بارها و بارها برای ما مقدر کرده اینجا کربلاست ماندن یا رفتن یکی را باید انتخاب کرد. انشاالله که خداوند توفیق ماندن را به ماعطا کند. ماندن و برای حفظ سرزمین و دین مبارزه کردن انتخاب این راه یعنی دل کندن از دنیا و تعلقات دنیوی و چشم پوشیدن از مظاهر دنیا می باشد تا در سایه این تفکر کشوری آزاد داشته باشیم و در پرتو این آزادی سعی پرشور و انقلابی که در آبادی کشور بکوشند بنابراین سفر و ترک عزیزان تلخ است اما امیدوارم که همه با بلند نظری و مصلحت اندیشی راه منطقی را برگزینیم که صلاح دین و دنیایمان را در برداشته باشد. آرزو دارم خداوند توفیق غلبه خواسته های منطقی را براحساسات عاطفی را به ما عطا کند تا در راهی که در پیش گرفته ایم دچار لغزش نشویم و مطیع آنیم که خداوند سبحان مقدر کرده در پایان آرزوی صحت و سلامت برای همه شما به ویژه پدر و مادر عزیزم را دارم و امیدوارم عاقبت همه ختم به خیر گردد. ان شاالله. التماس دعا_ پنجوین

تیر ماه 66 ساعت 50: 18 دقیقه «کامران خرمن بیز»


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده