خاطرات «شهيد پرويز توكلي»
هرگز از مرگ هراسي نداشت و شهادت در راه خدا را بزرگترين افتخار مي دانست و اين عشق و علاقه باعث شد تا عازم جبهه گردد تا تکلیف شرعی و انسانی خود را به عنوان یک بسیجی در جبهه فعالیت می کرد، و شهد شهادت را لاجرعه سرکشید و به خيل شهيدان راستين اسلام وانقلاب پيوست.

    نوید شاهد آذربایجان غربی : «شهيد پرويز توكلي» به سال 1346 در يك خانواده متدين و مذهبي در شهرستان مياندوآب متولد شد.وی نیز مثل سایر هم سن و سالای خود،دوران ابتدایی را با سختی سپری کرد. و پس از اتمام تحصيلات راهنمائي که مصادف شده بود با جنگ تحمیلی ،وی نیز از لحاظ سن نوجوانی بیش نبود ؛ اما عشق و ارادت در وجودش شعله کشید و بعد از چند سال دیگردلش هوای جبهه سرداد. به همین خاطر، شور و شوق جهاد و شهادت او را در كلاس درس آرام نگذاشت و با شنيدن پيام امام رهبر خويش وارد بسيج شد و داوطلبانه خدمت درجبهه‌هاي جنگ را انتخاب كرد تا بتواند در كنار مجاهدان راه خدا به پاسداري از اسلام و ميهن اسلامي بپردازد.
    شهيد توكلي از دوران كودكي فردي پاك و صادق و علاقمند به تحصيل علم و ايمان بود و هميشه در مساجد و محافل مخصوصاً عزاداري امام حسين (ع) شركت مي‌كرد.

به نقل از خانواده «شهید پرويز توكلي»
«شهید در عاشوراي حسيني سراز پا نمی شناخت. عشق و ارادتش به سردار شهید اسلام عمیق بود و اشک از چشمانش نمی خشکید. متواضعانه درمسجد چايي مي داد و لباس سياهش تمیز و مرتب بود. به نظافت بسیار بها می داد. شهید با عشق می گفت: «حضور ما در مراسم حسینی و چه در مناسبت های دیگر، انسان را از راههاي بد و از كارهاي بد باز مي دارد. »
شهيد توكلي به ورزش نیز علاقمند بود و دوستانش در تيم‌هاي ورزشي احترام زيادي برایش قایل مي‌شدند. حتی بعد از شهادتش اسم تیم را نیز به نام شهید" شهيد توكلي" نامیدند.

    « زندگي ساده اي داشت ولی در زندگی هم ، هيچ كمبودي نداشت و چون خوش رفتار و خوش اخلاق بود، پدرش او را بيشتر از بچه هاي ديگرش دوست مي داشت و هرچه مي خواست جواب رد نمي شنید. ولی بعد ها بهانه می گرفت و می خواست به جبهه برود. چون هیچ وقت بهانه ی الکی نمی گرفت، این بار خانواده با حیرت به تصمیم وی فکر می کردند. علاقه و اشتیاقش به قدری بود که هیچ کدام از اعضای خانواده دربرابر چشمان اشک آلودش تاب نیاوردند. هرچند تصمیم شهید عزیز با مخالفت ها و ممانعت ها مواجه می شد، ولی باز هم با توجه به صحبت های شیرینش و مجاب کردن تک تک اعضای خانواده ،عزم رفتن در نگاهش شدید و شدیدترگشت.»

    هرگز از مرگ هراسي نداشت وشهادت درراه خدا را بزرگترين افتخار مي دانست و اين عشق و علاقه او به انقلاب باعث شد تا عازم جبهه گردد و تکلیف شرعی و انسانی خود را به عنوان یک جوان از خطه ی ایران زمین به ظهور برساند. شهید با بدرقه ی پدر ومادرش به جبهه رفت حتی نقل است که :«وقتی شهید به جبهه رفت،پدر و مادرش نیز اورا تا نزدیکی های محل اعزام مشایعت کردند. وقتی از بدرقه ی شهید برگشتند،خواهر چهار ساله اش افتاده توي چاه و غرق شده بود. وقتی شهید بعد از مدتی به مرخصي آمدو مرگ خواهرش را شنيد، بسيار غمناك شدو عمیق گريه كرد. هرچند یک هفته مرخصی داشت،ولی به دوروز نکشیده به جبهه رفت.یک ماه بعد خبر شهادتش در شهر پیچید و بار دیگر داغ دل خانواده را تازه تر کرد.»

باید اذعان کرد که خانواده ی شهید ،چنان وابسته و دلبسته وی بودند، به دقایقی نکشیده دلتنگی و غم به سراغشان آمده و این صحبت شهید در وجودشان به صدادرآمدکه:«من خدارا شکر می کنم که پدر و مادر فهمیده ای دارم،من امروز رضایت قلبی و دعای خیر شمارا پشت سرم دارم. امیدوارم که خدا نیز از من راضی باشد» 

    سرانجام شهید همیشه عاشق، پس از ماه‌ها رشادت و جانبازي در مناطق مختلف كردستان درپنجم دی ماه 1361 به درجه رفيع شهادت نائل آمدوشهد شهادت را لاجرعه سرکشید و به خيل شهيدان راستين اسلام وانقلاب پيوست و درگلزار شهداي مياندوآب به خاك سپرده شد.روحش شاد و راهش پردوام باد!
منبع : اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران آذربایجان غربی
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده