آن لحظه من این طرف خط گریه می‌کردم و حسن آن طرف خط. بعد از آن روز دیگر آرامش قبل را نداشتم، روزهایم با دلشوره و استرس سپری می‌شد... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همسر شهید «حسن حسین‌پور» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
عزیزترین وجود زندگی‌ام آماده رفتن شد
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید حسن حسین‌پور، بیستم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در قزوین به دنیا آمد، پدرش سلیمان و مادرش اشرف رضائی نام داشت و تحصیلاتش را تا پایان مقطع متوسطه ادامه داد. این شهید بزرگوار در تاریخ پانزدهم فروردین ماه ۱۳۸۹ ازدواج کرد، تکاور و پاسدار سپاه بود و توسط سپاه صابرین تهران به عنوان فرمانده دسته در شمال غرب(سردشت) حضور یافت. وی چهاردهم شهریور ماه سال ۱۳۹۰ و در حین درگیری با گروهک ضد انقلاب پژاک بر اثر اصابت گلوله مستقیم و جراحات وارده شهید شد و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد.
فرشته صادقی‌نیارکی همسر شهید حسن حسین‌پور:
حدود یک ماه و نیم از زندگی مشترکمان می‌گذشت که یک بار دقیقا وقت اذان صبح از خواب پرید، فهمیدم خوابی دیده است. مثل همیشه بعد از ادای نماز، شروع به تلاوت سوره مبارکه یاسین و زیارت عاشورا کرد.
آن روز صبح احساس کردم حال و هوای عجیبی دارد. اما اصلا اصرار نکردم خوابش را برایم تعریف کند. تا اینکه اوایل تیر ماه سال 1390، یک شب که از منطقه عملیاتی شمال غرب با من تماس می‌گرفت، از او خواستم خواب آن شب را برایم تعریف کند.
حسن گفت:«نمی‌خواهم نگرانت کنم.» ولی وقتی اصرار کردم، خوابش را برایم تعریف کرد و گفت:«شهید صالحی(یکی از همرزمان دوره آموزشی) به خوابم آمد و گفت:«چرا ما رو تنها گذاشتی؟! نمیای پیشمون؟!» بعد دستم را گرفت و من را به طرف خودش کشید که از خواب پریدم».
آن لحظه من این طرف خط گریه می‌کردم و حسن آن طرف خط. بعد از آن روز دیگر آرامش قبل را نداشتم، روزهایم با دلشوره و استرس سپری می‌شد. مطمئن بودم که عزیزترین وجود زندگی‌ام آماده رفتن شده است.
صدای قرآنش را می‌شنوم
همسر شهید حسن حسین‌پور در خاطره دیگری می‌گوید: مجذوب صوت قرآنش بودم، صدای زیبا و دلنشینی داشت. همیشه دوست داشتم قرآن بخواند و من گوش کنم. به هم قول داده بودیم که بعد از ازدواجمان، هر کدام روزی یک جزء قرآن بخوانیم، به قولمان هم عمل کردیم زمانی که ماموریت بود، هر وقت تلفنی با هم صحبت می‌کردیم، می‌گفت: «قرآنت را می‌خوانی؟!» حتی بعد از شهادتش هم همیشه صدایش را در گوشم می‌شنوم:«یک جزء قرآنتو خوندی؟!».
منبع: کتاب راه ستاره‌ها 3
مادر شهید
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده