مروری بر زندگی شهید "حسین سلطانی":
نوید شاهد – پدر شهید حسین سلطانی درخصوص عشق به فرزندانش این چنین می‌گوید: پس از شهادت فرزندانمان دنیا برای من و همسرم هیچ ارزشی نداشت و شب و روز در فراقشان بی تابی می‌کردیم، تا اینکه خدای مهربان به ما دو فرزند دیگر عطا کرد و اسم آن‌ها را به عشق فرزندان شهیدمان (حسن و حسین) گذاشتیم.

به گزارش نوید شاهد کردستان؛ شهید حسین سلطانی روز یکم مهرماه سال ۱۳۵۵ از خانواده‌ای متدین در شهرستان سقز به دنیا آمد.

حسین دوران کودکی را با همسن و سالانش در شهر سقز سپری کرد و با رسیدن به سن ۶ سالگی برای کسب علم و دانش راهی مدرسه شد.

پایه‌های اول و دوم ابتدای را با موفقیت به پایان رساند و مشغول تحصیل در پایه سوم گردید. رژیم بعثی عراق در طول دوران جنگ تحمیلی به کرات مناطق مسکونی استان کردستان را مورد اماج حملات هوایی قرار داد.
 
در این زمان حسین در پایه سوم ابتدایی تحصیل می‌کرد، تا اینکه روز بیست و پنجم اسفند ماه سال ۱۳۶۳ در حین بمباران هوایی شهرستان سقز توسط رژیم بعثی عراق مورد اصابت ترکش قرار گرفت و بدرجه رفیع شهادت نائل آمد.

پیکر مطهرش پس از تشییع در کنار برادر شهیدش (حسن) در روستای سرا از توابع شهرستان سقز به خاک سپرده شد.

شهادت
حسین هنوز سن و سالی نداشت و چیزی از دنیا نمی‌دانست، اما لیاقتی پیدا کرد که خداوند او را در صف سربازان اسلام و انقلاب قرار داد و شهادت را نصیبش کرد.

او ۹ ساله داشت و در کلاس سوم ابتدای درس می‌خواند که شهر سقز توسط رژیم بعثی عراق مورد حمله و بمباران قرار گرفت، ساعت ۳ و ۳۰ دقیقه بعد از ظهر از مدرسه برگشت و به همراه برادرش در پشت منزل مشغول بازی بودند، در این حین مورد اصابت بمب قرار گرفت و به همراه برادرش شهید شد.

مهر پدری
من و همسرم علاقه زیادی به هر دو پسرمان (حسن و حسین) داشتیم و از همان دوران کودکی این عشق و علاقه نیز متقابلا در رفتار آن‌ها قابل درک بود، بچه که بودند اکثر مواقع هنگام غذا خوردن بر روی زانوی من می‌نشستند و غذایشان رو می‌خوردند، پس از شهادتشون هر وقت غذا می‌خوردم احساس می‌کردم که هنوز روی زانوهایم نشسته اند، وقتی به خود می‌آمدم بی اختیار اشک از چشمانم جاری می‌شد. وقتی به خود می‌آمدم بی اختیار اشک از چشمانم جاری می‌شد، تا مدت‌ها غذایم را با بغض می‌خوردم.

پس از شهادت فرزندانمان دنیا برای من و همسرم هیچ ارزشی نداشت و شب و روز در فراقشان بی تابی می‌کردیم، تا اینکه خدای مهربان به ما دو فرزند دیگر عطا کرد و اسم آن‌ها را به عشق فرزندان شهیدمان (حسن و حسین) گذاشتیم.
هیچ وقت فراموش نمی‌کنم روز شهادت فرزندانم وقتی در پشت خانه خونشان را بروی زمین دیدم رو به آسمان کردم و گفتم خدایا فرزندانم امانتی بودند که به من عطا نمودی، این خون پاک را از من قبول فرما و آن‌ها را در زمره سربازان سالار شهیدان قرار بده.

راوی: پدر شهید
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده