زندگی نامه/
يکشنبه, ۰۵ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۳:۳۱
در زندگی نامه شهید جلال تفقدی می خوانید: جلال آمد به خوابم گفت: چرا داری گریه می­کنی؟ گفتم: دلم مکه می­ خواهد. گفت: خودم می­برمت. مرا سوار هواپیما کرد و در تابوت خودش گذاشت و از آسمانها گذشتیم و رسیدیم مکه؛ مرا طواف دور خانه خدا داد.

به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید جلال تفقدی در سال 1340 در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود.

9 ساله بود که مادرش را از دست داد و با پدر و نامادری زندگی می­ کرد.

در کارهای برقی و الکتریکی مهارت داشت و بکار تعمیرت یخچال اشتغال داشت.

نامادریش مانند مادر بود؛ آنقدر صمیمی بودند که به ایشان آبجی می­گفت. نامادریشان می­گفت: جلال خیلی اخلاقش خوب بود.

بعد از شهادتش خیلی به خواب من آمده و مرا چندین بار به مکه برده است یادم است همسایه­ مان می خواست برود مکه؛ رفتم برای خداحافظی وقتی آمدم خانه کلی گریه کردم و خوابیدم. جلال آمد به خوابم گفت: چرا داری گریه می­کنی؟ گفتم: دلم مکه می­ خواهد. گفت: خودم می­برمت. مرا سوار هواپیما کرد و در تابوت خودش گذاشت و از آسمانها گذشتیم و رسیدیم مکه؛ مرا طواف دور خانه خدا داد.

به مدینه مسجد رسول اکرم برد؛ تمام کارهای یک حاجی را انجام دادم، سپس مرا با همان هواپیما آورد به خانه مان.

یک بار دیگر هم موقع مکه بود و من ناراحت بودم کلی لباس احرام برایم آورد و گفت اینها را عوض کنمی خواهیم برویم؛ وقتی به یک آیت الله خوابم را گفتم گفت: مکه­ ات قبول شده؛ مثل این است که شما حاجی شده­ اید.

شهید در عملیات بیت المقدس بدست دژخیمان بعث عراق به درجۀ رفیع شهادت نائل گردید.

از زمان پدرش جلال در خانه مستضعفی بدنیا آمد.

او یکدانه فرزند پسری است که بین 4 فرزند دختر دیگر زیست نمود.

او در اوایل انقلاب که در سن 12 سالگی بود فعالیت چشمگیری بر علیه فرعون زمان محمدرضای پهلوی آغاز نمود تمام جوانان خیابان خاکفرج را به مبارزه خیابانی می­کشاند و شب و روز آرام نداشت.

او بسیار مکتبی و به امام خمینی عشق می­ ورزید.

او دارای اخلاق اسلامی بود و تمام دوستان او از اخلاق پسندیدۀ او تجلیل می­کردند.

در کارهای برقی و الکتریکی مهارت داشت و بکار تعمیرت یخچال اشتغال داشت.

وی تمام اسرار خود را با خواهرش در میان میگذاشت جلال سعی داشت پدر و زن پدر خود را راضی نگه دارد جلال در زمان ریاست جمهوری بنی صدر، پس از بروز خیانت های او مخالفت می ­کرد و سعی داشت دوستان را از خیانت های او مطلع سازد.

جلال در بسیج سپاه پاسداران مسجد رسول اکرم 20 متری دکتر بهشتی «حنیف نژاد» مشغول پاسداری از انقلاب و امنیت شهر قم بود.

جلال اعزام به جبهۀ حق علیه باطل شد و گویا با خواهران خود  اظهار نموده بود من با عراقیها می­ جنگم یا پیروز می ­شوم و یا شهید می­شوم یکی از این دو.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده