پدر شهید «مجید خجسته» گفت: زمانی که مجید رضایت من برای حضور در جبهه را می‌خواست سخنان امام راحل مبنی بر لزوم حفظ سنگر مدرسه توسط دانش آموزان را به او یادآور شدم و او پس از اتمام درسش به جبهه رفت.

شهید «مجید خجسته» با حفظ سنگر خود در مدرسه برای دفاع از میهن راهی جبهه شد

به گزارش نویدشاهدگیلان؛ شهید «مجید خجسته» يكم دی‌ماه سال 1343 در روستای «ديزبن» از توابع شهرستان «لاهيجان» ديده به جهان گشود. او دانش آموز سوم متوسطه در رشته اقتصاد بود که ندای امام راحل برای دفاع از میهن را شنید.

شهید مجید خجسته با سن کمش به دعوت داعی انقلاب لبیک گفت و به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت که سرانجام 24 تير 1361 در «شلمچه» بر اثر اصابت تركش به سر و پهلو شهيد شد. مزار این شهید بزرگوار در زادگاهش واقع شده است.

بهرام خجسته، پدر شهید «مجید خجسته» با بیان اینکه شهید خجسته اولین فرزند بنده بود که زمستان سال 1343 به دنیا آمد اظهار کرد: مجید از همان کودکی فردی بسیار منظم، مرتب، درس‌خوان و همچنین شخصی قانع بود.

پدر شهید مجید خجسته با اشاره به دیگر خصوصیات اخلاقی این شهید والامقام خاطرنشان کرد: زمانی که مجید به سن نوجوانی رسید و بزرگ شد، بسیار کمک حال من و خانواده بود و از طرفی علاقه خاصی به مطالعه کتاب داشت.

شهید «مجید خجسته» با حفظ سنگر خود در مدرسه برای دفاع از میهن راهی جبهه شد

بهرام خجسته علاقه شهید مجید خجسته به خواندن و جمع‌آوری کتاب را مورد اشاره قرار داد و ابراز داشت: مجید به همراه دوستانش در محل، کتابخانه‌ای تأسیس کردند و عده‌ای از دوستان بسیجی برای جمع‌آوری کتاب می‌رفتند.

خجسته با اشاره به فعالیت‌های انقلابی فرزند شهیدش در زمان انقلاب تصریح کرد: زمانی که انقلاب اسلامی به راه افتاد شهید مجید خجسته 15 سال بیشتر نداشت و همیشه با همسالانش در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد.

وی عنوان داشت: مجید همواره با دوستانش که هم با او همکلاسی بودند و هم در بسیج عضویت داشتند برای ترغیب دیگر همسالان به شرکت در راهپیمایی‌های انقلابی در محله و مدرسه و جاهای دیگر بسیار تلاش می‌کردند.

پدر شهید مجید خجسته ادامه داد: شهید خجسته کلاس یازدهم بود و زمان عید تصمیم گرفت تا به جبهه جنگ برود، از این‌رو روزی رضایت نامه‌ای آورد و به من داد تا من آن را امضا کرده و موافقت خود را برای حضور او در جبهه اعلام کنم.

بهرام خجسته گفت: آن زمان من به او گفتم مگر سخنرانی حضرت آقا را نشنیدی که فرمودند «مدرسه هم سنگر است و شما باید سنگرتان را حفظ کنید؟ و گفتند اول مدرسه بعد جبهه؟» مجید دیگر چیزی نگفت و تا پایان سال تحصیلی ماند.

خجسته افزود: بعد از اینکه مجید امتحانات خرداد را داد به من گفت: قبول شده‌ام حالا این رضایت‌نامه را امضا کن که می‌خواهم به جبهه بروم و من از آنجایی که می‌دانستم او دانش آموز مستعدی است و قبول شده، برگه را امضا کردم به دستش دادم و او رفت.

وی با بیان اینکه از زمان رفتن فرزندم به جبهه تا شهادتش 20 روز طول کشید اظهار داشت: ما پیکر شهدای دیگر را دیده بودیم و در مراسمات شرکت می‌کردیم و پس از شهادت مجید گفتیم این همه شهید، حالا پسر ما هم فدای رهبر و میهن خود شد.

پسرم با حفظ سنگر خود در مدرسه، برای دفاع از میهن راهی جبهه شد

لیلا تندیس، مادر شهید «مجید خجسته» با اشاره به برخی از ویژگی‌های اخلاقی فرزند شهیدش تصریح کرد: مجید بسیار باهوش بود و موقع مدرسه صبح‌ها بعد از نماز دو ساعت درس می‌خواند و می‌رفت امتحان می‌داد.

مادر شهید مجید خجسته ابراز داشت: شهید خجسته علاقه بسیاری داشت که در کنار درس خواندن در مدرسه، به کار دیگری نیز مشغول باشد و همیشه به ما می‌گفت من باید خودم بروم کار کنم و امورات خود را بگذرانم.

لیلا تندیس با بیان اینکه مجید خیلی درس‌خوان و با استعداد بود و هرگز لازم نبود به او بگوییم درست را بخوان افزود: از دیگر ویژگی‌های حسنه او این بود که فردی بسیار سر به زیر و نجیب بود و هیچ وقت سرش را بلند نمی‌کرد تا به کسی نگاه کند.

تندیس با نقل خاطره‌ای از فرزندش خاطرنشان کرد: یک روز وقتی مجید از مدرسه برمی‌گشت، من هم برای آوردن آب رفته بودم که توی راه او را دیدم اما او اصلا متوجه حضور من نبود تا او را صدا کردم و او گفت اجازه بده من آب بیاورم.

وی عنوان داشت: وقتی شهید خجسته به جبهه رفت من بسیار نگران بودم و به او می‌گفتم، پسرم خدای نکرده برایت اتفاقی می‌افتد اما او می‌گفت «مادر جان نگران نباش، من و بچه‌ها خیلی زرنگ هستیم و حواسمان جمع است.»

مادر شهید خجسته با اشاره به یکی از دلایل حضور فرزندش در جبهه گفت: مجید به یکی از برادران بنده که چند سالی از خودش بزرگتر و بسیجی بود ارادت و علاقه خاصی داشت و بعد از انقلاب پس از شهادت برادرم مجید خیلی دگرگون شد.

تندیس با بیان اینکه شهادت برادرم خیلی روی مجید اثر گذاشته بود افزود: مجید هر وقت مادرم را می‌دید می‌گفت «مادربزرگ ناراحت نباش، من به جبهه می‌روم و انتقام دایی را از صدام می‌گیرم و حتماً باید به جبهه بروم».

وی با بیان اینکه من به او می‌گفتم تو هنوز بچه هستی و نمی‌توانی به جنگ بروی تصریح کرد: مجید موقع رفتن رو به برادر کوچکش گفت اگر شهید شدم دوچرخه‌ام مال تو و بعد به من گفت اگر برگردم تو را در کلاس‌های قرآن و هلال احمر ثبت نام می‌کنم.

مادر شهید خجسته عنوان کرد: مجید به من می‌گفت بعد از ثبت نامت در کلاس‌ها یک موتور برای خود می‌خرم تا با آن خودم تو را ببرم و بیاورم بعد دوباره رو به برادرش گفت وقتی بزرگ شدی کتاب‌های مرا بخوان. سپس خداحافظی کرد و رفت.

لیلا تندیس با بیان اینکه بیست و هفتم ماه رمضان بود که خبر شهادت مجید را برایمان آوردند و فاصله شهادت مجید تا شهادت برادرم حدود 3 سال بود اظهار داشت: من با شنیدن خبر شهادت مجید شروع به گریه و زاری کردم و دیگر در حال خود نبودم.

وی خاطرنشان کرد: در بین همان گریه‌ها یک آن به خودم آمدم و گفتم من که دوست داشتم پسرم شهید شود پس چرا حالا گریه و زاری می‌کنم؟ سپس با وضویی که داشتم سر به سجده گذاشته و از خدا صبری زینبی برای تحمل این شهادت طلب کردم.

مادر شهید مجید خجسته با بیان اینکه خداوند دعایم را استجابت کرد و صبری عظیم برای تحمل شهادت مجید به من عطا کرد ابراز داشت: من در روز تشییع پیکر شهید خجسته جلوی جمعیت به راه افتاده و شعار می‌دادم «این گل پرپر آمده هدیه به رهبر آمده»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده