شهید «سیف‌الله آذری» هفدهم شهریور ۱۳۴۵ در دامغان چشم به جهان گشود. بعد از دیپلم در کنکور دانشگاه پذیرفته شد اما جبهه را بر دانشگاه ترجیح داد و از طریق سپاه به جبهه اعزام شد. از اموال و غذایش در راه خدا انفاق می‌کرد. سرانجام هشت روز مانده به عیدِ سال ۱۳۶۴ در عملیات بدر، شرق دجله به شهادت رسید.

ی

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید سیف‌الله آذری فرزند عبدالله، هفدهم شهریور ۱۳۴۵ در دامغان چشم به جهان گشود. پدرش مغازه‌داری می‌کرد و در کنار آن دام هم پرورش می‌داد. وقتی کوچک بود به خاطر نبودن واکسن، سرخک و حصبه گرفت ولی به سختی جان سالم به در برد و شفا یافت. از کودکی والدینش به او مسئولیت پذیری را یاد دادند. در مدرسه شاگرد خوبی بود و در خانه هم وظیفه‌اش را می‌دانست. بخاری را نفت می‌کرد و خرید نان و چیزهای دیگر را انجام می‌داد. لباسش را خودش می‌‌شست. اگر توی اتاق همزمان دو تا لامپ روشن بود، یکی را خاموش می‌کرد و می‌گفت: «اسرافه!»

مادر سیف‌الله می‌گوید: «زمانی که تهران بمباران می‌شد، فامیل‌های ما از آنجا آمده بودند دامغان منزل ما. چند نوع غذا همراه با سالاد و سبزی روی سفره چیدم. سیف‌الله سفره را که رنگین دید، آمد توی آشپزخانه و ناراحت بود. گفتم: «چی شده؟ مگه چیزی کم و کسره؟»

گفت: «نه، خیلی از چیزها زیادیه. مامان! نمی‌دونی مردم جنگ‌زده از شهر و دیارشون آواره شدن و یه لقمه‌نون هم ندارن که شکمشون رو سیر کنن. اون وقت ما چند نوع غذا می‌ذاریم روی سفره!»

انفاق در سیره شهید

دبیرستان که رفت هم در مغازه کمک پدر بود و هم در کار دامداری. پدر که صبح زود بیدار می‌شد، او هم همراهش بود و برای دام از باغ علوفه و خوراک می‌آوردند. بعد از دیپلم در کنکور دانشگاه پذیرفته شد اما جبهه را بر دانشگاه ترجیح داد و از طریق سپاه به جبهه اعزام شد.

مادر سیف‌الله نقل می‌کند: «دوستش، شهید امینیان می‌گفت: «سیف‌الله، وقتی می‌دید که بعضی از بچه‌ها هیکل درشتی دارن و با جیره‌ای که بهشون می‌دن سیر نمی‌شن،غذای خودش رو می‌داد به اون‌ها. در حالی که خودش چیزی نخورده بود.» بعد از مرخصی با دست پر به جبهه می‌رفت. مادرش مربا، دارو، لباس و خوراکی را توی یک کارتن بسته‌بندی می‌کرد که او برای هم سنگرهایش ببرد و این خوشحالش می‌کرد. پدر سیف‌الله می‌گوید: «به همسرم گفتم: «سيف‌الله پول داره می‌خواد بره جبهه؟» 

همسرم از او پرسید؛ گفت دارد اما برای اطمینان جیبش را که دید فقط هفده تومان توی آن بود. مبلغی را دادم به همسرم و گفتم بدهد به او. رفت جبهه و از آنجا زنگ زد: «با پولی که بابا به من داد برای یکی از رزمندگان کفش خریدم.»

دو ماه در جبهه بود. سرانجام هشت روز مانده به عیدِ سال ۱۳۶۴ در عملیات بدر، شرق دجله به شهادت رسید. پیکرش در هور غرق شد. غواصان او را از آب گرفتند و برای تشییع به دامغان فرستاند. گلزار شهدای فردوس‌رضای دامغان آرامگاه اوست.

 

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده