خاطره ای از شهید بهمن امیری قسمت «11»
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: « شب خواب ديدم و آرزویی که داشتم در آخر محقق می‌شود. يک کسی اين نويد را به من داد که به نظرم چهره بشاش و نورانی داشت...» متن کامل قسمت یازدهم خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

خواب دیدم، آرزویم محقق می‌شود

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «بهمن اميری» یکم فروردین سال 1345 در شهرستان ني ريز دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و تحصیلات ابتدایی را با موفقیت پشت سرگذاشت. دوران راهنمایی را در مدرسه فاطمی و دوره هنرستان را در مدرسه آب باریک شیراز گذراند. پس از آن به عضویت سپاه پاسداران در آمد و عازم جبهه نبرد شد. وی پس از سالها مجاهدت سرانجام 4 تیر ماه 1367 آسمانی شد.

بیشتر بخوانید:در انتظار صدای زندگی تلفن // قسمت 10

متن خاطره خودنوشت «11» : خواب دیدم، آرزویم محقق می‌شود

سلام و درود بر مهدی موعود و نايب بر حقش و بازوان رهبر، خامنه ای. شب روز شانزدهم تير خواب ديدم. جمال آمده حالا نمی دانم بيايد يا نه. 23 و 22 در خواب او را ملاقات کردم و همچنين هوشنگ با جامعه ای فاخر.

در شب 8 آذر سال 1363 يعنی بعد از روز 7 که می‌شود شب 8 خواب ديدم و آرزویی که داشتم در آخر محقق می‌شود. يک کسی اين نويد را به من داد که به نظرم چهره بششاش و نورانی داشت و بنده از او سوال کردم اين آرزو را دارم گفت موفق خواهيد شد دنبال رو شايد همان ...... .

می‌خواهم واضح نگويم چون به نظرم هر چه را واضح گفت از ارزش آن کاسته می‌شود و دنباله نخواهد داشت.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده