محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: سرهنگ هوشنگ بهرامی دستش را زیر نمنم باران گرفت و گفت: امشب دست یاری خدا با ماست. فرمانده نیرو، جناب سرهنگ صیادشیرازی و فرمانده سپاه، برادر محسن رضایی روی این طرح کار کردن. فرمانده لشکر، جناب سرهنگ نیاکی و برادران سپاه، غلامعلی رشید و حسن باقری منطقه رو شناسایی کردن. همه چیز برای فتح منطقه آماده است.

 

 

به گزارش نوید شاهد زنجان، کتاب روی جاده‌های رملی به تدوین و نگارش پریسا کرمی و با مشارکت بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان در 8 بخش و 3 فصل گردآوری شده است.

 

چاپ نخست این کتاب با موضوع جنگ ایران و عراق در سال 1392 روانه بازار می‌شود.

 

در برش 48 کتاب "روی جاده های رملی" می خوانیم؛

 

در پانزدهم آبان ماه 1360 بیست و سه روز قبل از آغاز عملیات طریق القدس یکی از دوستانم دراثر اصابت ترکش توپ شهید شد. استوار اسماعیل بهترزاده اهل سلماس بود. شهادت او زمانی اتّفاق افتاد که یگان خود را برای عملیات طریق القدس آماده میکرد. او به دلیل اینکه جزء نیروهای زبده بود نقش موثری در توان رزمی یگان داشت.

عملیات طریق القدس هشت آذر ماه 1360 آغاز شد. در این عملیات گردان تانک ما و یک گردان تانک دیگر با همکاری یگانهای پیاده ی سپاه و بسیج، ماموریت احاطه دشمن را در قسمت های رملی محور شمالی منطقه به عهده داشتند. یگان های دیگر مانند ارتش، نیروهای خط شکن سپاه، پشتیبان و احتیاط باید از قسمت های منطقه ی جابرحمدان، دهلاویه و پل سابله به سمت بستان حمله میکردند. دستور دادند در شب عملیات با چراغ خاموش حرکت کنیم و از دوربین های دید در شب تانک استفاده کنیم. از صبح آن روز هوا ابری بود. باد پاییزی گونه هایمان را سرخ می کرد. فرمانده بعد از جلسه ی توجیهی روز قبل، کاری به کارمان نداشت. برعکس دیگر عملیاتها که قبل از عملیات در مورد آرزوهایمان با هم صحبت میکردیم، هر کس گوشه ای کز کرد.

ساعت نوزده که هوا تاریک شد، فرمانده دستور حرکت داد. باران نمنم شروع شد. باد بوی خاک خیس را توی هوا پر کرد. قرآن کوچکم را از جیبم درآوردم. بوسیدم و توی تانک حسین طایفه پریدم. فرمانده تانک، صمد نوتاش در مرخصی بود به همین دلیل فرمانده تانک شدم. فرمانده گروهان دستور حرکت داد.

تانکها با فاصله پنجاه متری از یکدیگر حرکت میکردند. پس از پنج کیلومتر راهپیمایی تاکتیکی، ساعت دوازده شب به منطقه ی رملی و اوّل جاده فانوس رسیدیم. گردان 100پیاده ی مکانیزه ارتش و نیروهای بسیجی به فرماندهی سپاه آنجا آماده بودند. فرمانده دستور داد تا از تانکها پیاده شویم. فرمانده تیپ3 لشکر92، سرهنگ هوشنگ بهرامی به سمتمان آمد.

- برادرها خسته نباشید... همون طور که توجیه شدین پس از آغاز عملیات با چراغهای مادون قرمز و دید در شب حرکت خودتون رو شروع میکنین. دقّت کنین! عراق نباید متوجّه حضور ما در این منطقه بشه.

فرمانده نفس تازه کرد.

- عراق فکرش هم نمیکنه ما بتونیم از منطقه ی رملی عبور کنیم. اگه متوجّه بشه، با هدف کور ما رو به گلوله می بنده.

دستش را زیر نمنم باران گرفت و گفت: امشب دست یاری خدا با ماست. فرمانده نیرو، جناب سرهنگ صیادشیرازی و فرمانده سپاه، برادر محسن رضایی روی این طرح کار کردن. فرمانده لشکر، جناب سرهنگ نیاکی و برادران سپاه، غلامعلی رشید و حسن باقری منطقه رو شناسایی کردن. همه چیز برای فتح منطقه آماده است.

چشم هایش در تاریکی برق میزد و میان صحبت هایش مکث میکرد. دستش زیر باران خیس شد. آب از لای انگشتانش می چکید.

- عراق فکر نمیکنه ما زیر باران حرکت کنیم. الان نیروهای عراقی خوابن و این باد غرب به شرق هم نمیذاره صدای حرکت تانکها شنیده بشه. اوّل امیدمان به خداست و بعد شما... برادران ما در مهندسی و جهاد سمنان خیلی تلاش کردن. به تپه که رسیدین متوجّه زحمت هاشون می شین. آنها کار بزرگی کردن.

از سرما توی خودم کز کردم و دستم را روی عکس امید، توی جیبم گذاشتم. سرهنگ بهرامی با انگشت دور دستها را نشان داد و گفت: جلوتر تپه ی رملی هست که بیست متر ارتفاع داره، باید با سرعت زیاد از اون، بالا برین. حواستون رو جمع کنین! اگر یه تانک گیر کنه، بقیّه ی تانکها نمی تونن حرکت کنن. همه چیز به شما بستگی داره. اگر بتونین از این تپه بالا برین، کار تمومه.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده