«پسر‌ها جبهه بودند. یک شب خواب دیدم همه با هم برای مرخصی به خانه آمدند، ولی رضا با آن‌ها نیست. صبح که بیدار شدم. نگرانی رهایم نمی‌کرد ...» ادامه این خاطره را از زبان مادر شهیدان محمدرضا و محمود کبیری در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

نگرانی رهایم نمی‌کرد!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، نوش‌آفرین محمدی مادر شهیدان محمدرضا و محمود کبیری روایت می‌کند: محمدرضا تا تاریخ چهارم دی ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۴ به آرزویش رسید و شهید شد. حدود ۱۱ سال مفقودالأثر بود تا این که سال ۱۳۷۶ در عملیات تفحص شناسایی شد و پیکرش بازگشت. محمود در تاریخ پنجم دی ۱۳۶۵ در خرمشهر گلوله‌ای به سرش اصابت کرد و به شهادت رسید.

پسر‌ها جبهه بودند. یک شب خواب دیدم همه با هم برای مرخصی به خانه آمدند، ولی رضا با آن‌ها نیست. صبح که بیدار شدم. نگرانی رهایم نمی‌کرد. به قاسم زنگ زدم. دو تا بچه داشت و جبهه بود و من پیش خود فکر می‌کردم اگر قاسم شهید شود بچه‌هایش را چه کنم.

ناگهان دلم گرفت و تنگ شد به سراغ قرآن رفتم و با خدا راز و نیاز کردم گفتم خداوندا اگر بنا باشد فرزندانم شهید شوند باید صبرش را به من بدهی. تا شب با خودم فکر می‌کردم و می‌گفتم هنوز که اتفاق نیفتاده چرا دل‌تنگ و ناراحتم. شب خواب دیدم که قرآن می‌خواندم آن‌قدر خواندم تا به سوره آل عمران رسیدم به آیه «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل‌الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» به معنی هرگز کسانی را که در راه خدا کشته می‌شوند.

مرده مپندار بلکه زنده‌اند که نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند از خواب پریدم و به سجده افتادم و از خداوند معذرت‌خواهی کردم با این آیه گویی خدا جوابم را داد. چنان نیرو و دلگرمی گرفتم که باورم نمی‌شد آن نگرانی‌ها از دلم بیرون رفت.

منبع: کتاب گهواره‌های نیلوفری

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده