قسمت نخست خاطرات شهید «زین‌العابدین همتی»
دوشنبه, ۰۷ فروردين ۱۴۰۲ ساعت ۱۵:۲۳
هم‌رزم شهید «زین‌العابدین همتی» می‌گوید: «منطقه جنوب در پاسگاه زید مستقر بودیم. با صدای صوت خمپاره صد و بیست، همه روی زمین دراز کشیدیم. ترکش به شکمش خورده و شهید شده بود. یکی از بچه‌ها می‌گفت: شما هم دیدین؟ خمپاره که اومد دیرتر از بقیه روی زمین دراز کشید. سهم غذای امروزش رو هم برنداشت. یعنی می‌دونست امروز شهید می‌شه؟»

یعنی می‌دونست امروز شهید می‌شه؟

به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید زین‌العابدین همتی بیست و یکم فروردین ۱۳۴۷ در شهرستان سمنان به دنیا آمد. پدرش محمد و مادرش زهرا نام داشت. دانش‏‌آموز سوم راهنمایی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سی و یکم فروردین ۱۳۶۲ در پاسگاه زید عراق بر اثر اصابت ترکش به شکم، شهید شد. مزار او در امامزاده اشرف زادگاهش قرار دارد.

 

این خاطرات به نقل از دوست و هم‌رزم شهید، علی‌اکبر خلیلی است که تقدیم حضورتان می‌شود.

وقت نماز

- پس کجایین شما؟ وقت نمازه!

از بالای پله‌ها جواب دادم: «اومدیم، داره تموم می‌شه.»

آمد بالا و گفت: «وقت نمازه چراغارو خاموش کنین و بیاین دیگه الانه که نماز شروع بشه!»

کتابخانه مسجد را تازه راه انداخته بودیم. کتاب‌ها را می‌آوردیم، مرتب‌ می‌کردیم.

وقت اذان

قبل از نماز وقتی اذان می‌گفت، ما چند نفر که توی صف می‌نشستیم، سربه‌سر هم می‌گذاشتیم و می‌خندیدیم. یک بار او بعد از نماز گفت: «بهتره وقت اذان، حواستون رو برای نماز جمع کنین.»

یعنی می‌دونست امروز شهید می‌شه؟

منطقه جنوب در پاسگاه زید مستقر بودیم، خبری از عملیات نبود. بچه‌ها هم هر کدام سرگرم کاری بودند. داشت غذا تقسیم می‌کرد، در گودالی که جلوی یکی از سنگر‌ها کنده بودیم. من ضرب گرفته بودم و یک عده از بچه‌ها ورزش زورخانه‌ای می‌کردند. وقتی به ما رسید، ایستاد به تماشا کردن. گفتم: «یا علی! بیا تو گود! بیا ...»

با صدای صوت خمپاره صد و بیست، همه روی زمین دراز کشیدیم. دویست متر دورتر از ما به زمین خورد. با خوابیدن گرد و خاک‌ها، بلند شدیم. دیدم زین‌العابدین هم روی زمین افتاده و ازش خون می‌ره. در بغلم گرفتمش. ترکش به شکمش خورده و شهید شده بود. یکی از بچه‌ها می‌گفت: «شما هم دیدین؟ خمپاره که اومد دیرتر از بقیه روی زمین دراز کشید. سهم غذای امروزش رو هم برنداشت. یعنی می‌دونست امروز شهید می‌شه؟»

چه کسی حاضره باهاشون ازدواج کنه؟

خواهرش همسر جانباز شده است. خودش می‌گوید: «یادمه زین‌العابدین می‌گفت: اینایی که توی جبهه دستشون قطع می‌شه یا کور می‌شن، چه کسی حاضره باهاشون ازدواج کنه؟ بالاخره اونا دارن جونشون رو فدا می‌کنن!»

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده