خاطره‌‌ای درباره شهید «حسین ذاکری باغگلانی»
سه‌شنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۳ ساعت ۱۰:۳۶
پدر شهید تعریف می‌کند: «وقتی که پشت تیربار می‌رفت امان از دشمن می‌گرفت و خاکریز دشمن را با گلوله‌های سربی به خاک و خون می‌کشید. دشمن پنداشته بود که چگونه می‌تواند این تیربارچی را از پای در آورد که...»

به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «حسین ذاکری باغگلانی» يازدهم اسفند ماه 1344، در روستای باغگلان از توابع شهرستان ميناب چشم به جهان گشود. پدرش محمد، كارگر بود و مادرش آمنه (فوت1358) نام داشت. تا پايان دوره ابتدايی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. بيست‌ و يكم فروردين 1366، در سرپل ذهاب توسط نيروهای عراقی بر اثر اصابت تركش خمپاره و قطع دست و پای چپ، شهيد شد. مدفن او در زادگاهش واقع است.

سی

وقتی که پشت تیربار می‌رفت امان از دشمن می‌گرفت

روزی که فرزندم حسین می‌خواست جهت انجام خدمت سربازی اعزام شود، پس از بدرقه، وی را به کرمان اعزام نمودند. پس از پایان دوره آموزشی به مرخصی پنج روزه آمد ولی آن قدر شور و شوق جبهه را داشت که آروم و قرار نداشت و قبل از اتمام مرخصی می‌خواست برود که بنده گفتم صبر کن و در جوابم گفت «جبهه احتیاج به جوانان جنگنده دارد، باید بروم پدرجان»، به هر حال بنده نتوانستم مانع رفتن او شوم.

او رفت و از کرمان به باختران اعزام شد. آن موقع جبهه و جنگ خیلی شلوغ بود و ما دیگر خبری از او نداشتیم. از آن مدت پنج ماه گذشت تا روزی که یکی از هم دوره‌هایش به نام عباس برایمان خبر آورد و لباس‌هایش را آورد و گفت حسین شهید شده، پرسیدم «چطوری به شهادت رسیده است؟»، او تعریف کرد «حسین پسر شجاعی بود و اصلاً نمی‌ترسید، همیشه عشق جنگیدن داشت، اصلاً آروم و قرار نداشت. حسین ما را هم دعوت به دفاع از انقلاب می‌کرد»، پست سازماندهی او تیربارچی بود، وقتی که پشت تیربار می‌رفت امان از دشمن می‌گرفت و خاکریز دشمن را با گلوله‌های سربی به خاک و خون می‌کشید. دشمن پنداشته بود که چگونه می‌تواند این تیربارچی را از پای در آورد که به فکر پرتاب چندین گلوله خمپاره می‌افتد و در همین حال ترکش خمپاره دشمن سمت چپ بدن شهید را از کار انداخت و ترکش دیگر به صورت او اصابت کرد و شهید به درجه رفیع شهادت نائل شد.

همت، غیرت و مردانگی خوبی داشت و همیشه خندان بود. همه از او راضی بودند، به مردم کمک می‌کرد. شغل اصلی او بنایی بود و برای بی بضاعتان، فی سبیل الله کار می‌کرد ولی افسوس که چنین گلی را خداوند زود از میان برد ولی خوشحالم که او جانش را برای میهن و دفاع از انقلاب هدیه نمود و بنده هم راضیم به رضای خدا و اکنون هم جوانان روستا نگذاشتند که نام او به فراموشی سپرده شود و گروه مقاومت بسیج را به نام آن شهید نامگذاری کردند که باعث خوشحالی است.

(به نقل از پدر شهید)

سی

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده