گفت و گو با محمد علي نوراني؛ تاريخ گوياي مقاومت خرمشهر/
شنبه, ۰۱ تير ۱۳۹۲ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد: \\\\\\\"در مكه بودم كه خبر رسيد جهان آرا دراثر سقوط هواپيما شهيد شده، باورش برايم سخت بود. سخت ترين خبري كه در آن زمان شنيدم، همين بود. سرگردان در كوچه هاي مكه قدم مي زدم و نمي دانستم با چه كسي درد و دل كنم؟! همراهانم كه در حج حضور داشتند، نه من را مي شناختند و نه جهان آرا را. آنها سرگرم عبادت و مكه خودشان بودند. تنهايي را با تمام كالبد وجودم درك كردم، در آن تنهايي گوشه اي نشستم و براي محمد گريه كردم\\\\\\\"





به گزارش خبرنگار نويد شاهد، خرمشهر پايتخت جنگ بود. الماس مفقود خاورميانه؛ اسطوره و تمثيل روشني از مقاومت ها، مظلوميت ها و ايستادگي هاي مردم، براي حفظ تماميت ارضي ميهن خود بوده و است. روزگاري كه دشمن دست تجاوز بر كالبد خرمشهر گذاشت افرادي از اين شهر جنگ زده مهاجرت كردند و خانواده هايي هم ماندند. خانواده نوراني ها يكي از آن هايي است كه بر زمين خرمشهر ماندند تا صحنه اي خالي نماند. شور و حال دفاع از آرمان هايشان را داشتند.

براي مصاحبه با محمد علي نوراني در خبرگزاري قدس قرار مي گذاريم. مردي مهربان با تاريخ شفاهي گويايي از جنگ وارد مي شود. به تمام پرسش ها با آرامش خاصي پاسخ مي دهد. آرامشي كه شور و شيدايي آن زمان ها را در ذهنمان مجسم مي كند. متني كه در زير مي خوانيد حاصل گفت و گوي خبرنگار نويد شاهد با رزمنده سالهاي دور جنگ شهري خرمشهر و مدير كنوني جمعيت دفاع از ملت فلسطين است.

محمد علي نوراني كيست؟
حاج \\\\\\\"محمدعلي نوراني\\\\\\\" اهل خرمشهر است، تمام مدتي كه شهرش در اشغال عراقي ها بود، همان جا ماند تا از خاكش دفاع كند. او بارها در جنگ مجروح شده است، اما جز يك بار آن هم وقتي كه شهيد جهان آرا سهميه حج اش را به او مي دهد جبهه را ترك نكرد.
محمد علي نوراني متولد 1337، يكي از فعالان عرصه فلسطين و مدير اجرايي جمعيت دفاع از ملت فلسطين، قائم مقام دفاع از جمعيت فلسطين، است وي همچنين سمت هايي از جمله معاون امور بين الملل و تبليغات بنياد حفظ آثار و ارزش هاي دفاع مقدس مركز( كه به توسعه و ترويج فرهنگ ايثارگري و شهادت مي پرداخت)، مدير كل بنياد حفظ آثار حفظ آثار و ارزش هاي دفاع مقدس استان را نيز تجربه كرده است.
محمد علي نوراني تحصيلات ابتدايي و دبيرستانش را در خرمشهر گذارانده است. بسيار پر جنب و جوش و تيز بوده و عرصه هاي علمي زيادي را امتحان كرده است. از مديريت، علوم سياسي، و در اين مدت همزمان غرق كار بوده و در آن زمان رها كردن كار براي درس را خيانت مي دانسته است. محمد علي نوراني جانباز 70 درصداي است كه ريه هايش بوسيله گاز خردل سوخته و تورم دارد، مشكل انسداد راههاي هوايي هم به مشكلاتش افزوده است. در شكمش تيري است كه از كنار نخاعش گذشته در دست چپش تير است و چشم راستش تخليه شده است.

ماندن در خرمشهر؛ محمد علي، همراه با همه اعضاي خانواده
منزل نوراني ها آن موقع پاتوق جلسات گفت و گو هاي بچه هاي مبارز عليه رژيم شاه بود. همين خانه در كوران انقلاب محل ساخت مواد منفجره و ساير چيزهايي بود كه تحت عنوان \\\\\\\"سه راهي\\\\\\\" با گوگرد و نارنجك ساخته مي شد تا به عنوان تنها سلاح گرم در دست مبارزان قرار گيرد.
محمد علي در اين باره مي گويد: \\\\\\\"ما پنج برادر بوديم كه همگي در انقلاب حضوري فعال داشتيم. سه تن از برادرانم تحت تعقيب ساواك بودند. بدين ترتيب كه غلامرضا 3 بار توسط ساواك دستگير شد. حاج عبدالله نوراني از دست ساواك مي گريزد و به خانه تيمي در تهران پناه مي آورد. اين خانه تيمي متعلق به گروه فجر اسلام بود. در آنجا با آيت الله بهشتي و آيت الله خامنه اي آشنا مي شود. خودم نيز يكبار در جريان انقلاب همراه دوستان در مسير مبارزه عليه شاه، توسط ساواك دستگير و سپس آزاد شدم. يكي ديگر از برادرانم نيز در جريان انقلاب دستگير شد و از سوي شهرباني به شدت مورد ضرب و شتم و جرح قرار گرفت. برادر كوچكتر رسول در سن 12-13 سالگي رابط بين گروه ها و افراد مبارز خانم و آقايي بود كه در سطح شهر فعاليت مي كردند.\\\\\\\"

رسول؛ رسانه كوچك مبارز
از آنجاي كه رسول سن كمي داشت كمتر مورد شك ساواك قرار مي گرفت، براي حمل اطلاعيه ها و اعلاميه هاي امام و نشريات انقلابي از او استفاده مي كرديم. او پيام رسان كوچك انقلاب بود. اعلاميه ها را دور بدن اومي پيچيديم سپس يك اوركت گشاد تنش مي كرديم و او با كمترين دردسر و با آسايش اعلاميه ها را حمل كرده و به دست دوستان مبارز مي رساند. حتي از مزيت كمي سن براي رساندن گزارش ها و قرار ملاقات ها نيز استفاده مي كرديم. و او رابط بين خانم ها و آقايان مبارز بود.
مادرمان نگران دستگيري رسول بود. لذا از ما خواست تا اعلاميه ها را به او بدهيم تا در زنبيل خريد خود جاي دهد و هنگامي كه به بهانه خريد بيرون مي رود، اعلاميه ها را جا به جا كند.

وقتي رفيقم را زير شكنجه ساواك از دست دادم!
حسن مجتهد زاده يكي از بهترين دوستان و به عبارتي رفيق من بود . من او را در زمان ستم شاهي از دست دادم. در مبارزات قبل از پيروزي انقلاب بسيار مبارز بود . با هم به روستاها مي رفتيم و به آموزش قرآن مي پرداختيم. به كودكان روستايي مبارزه با ظلم و سرمايه داري و بي عدالتي را آموزش مي داد. از خصوصيت اخلاقي او شجاعت بي بديلش بود. و در سازمان دهي گروه هاي مبارز عليه شاه نقش بسزايي داشت. خاطره بد از دست دادن او همواره مرا متأثر مي كند.
او ماده منفجره اي با نام سه راهي كه از تركيب گوگرد و فيتيله درست مي شد و مانند نارنجك دستي عمل مي كرد، درست كرد و به سمت منزل يك ساواكي پرتاب كرد متأسفانه نارنجك به توري برپخورد كرده و به سمت حسن برگشت و منفجر شد. شهيد حسن مجروح، توسط ساواك دستگير شد و زير شكنجه وحشيانه ساواك به شهادت رسيد.

آرمان گرايي، پشتوانه فكري مقاومت
حاج محمدعلي نوراني خاطرات زيادي از خرمشهر دارد؛ چه زماني كه اين شهر نگين خاورميانه بود و چه روز هايي كه نخل هايش بي سر شدند و خونين شهر نام گرفت.
خيلي از مردم خرمشهر قبل از سقوط در شهر ماندند و خيلي ها هم در همان مقاومت 45 روزه شهر را ترك كردند. خيلي ها حاضر نبودند كه خانه و كاشانه شان را ترك كنند، خانواده حاج نوراني نيز از جمله خانواده هايي بودند كه در خرمشهر ماندند، پدر و مادرش مي گفتند كه حتي اگر آتش هم از آسمان ببارد ما خانه و كاشانه مان را ترك نمي كنيم؛ به گفته او بسياري از اين ها كه در خانه هايشان مانده بودند اسير شدند و عده اي هم بر اساس آرمان گرايي شان كه كشورشان و انقلاب شان را دوست داشتند و به آرمان هاي آن پايبند بودند ماندند و جنگيدند و تعداد زيادي از آن ها هم يا شهيد شدند يا زخمي.
از حاج نوراني پيرامون دليل و انگيزه اش در خرمشهر مي پرسيم او با لحني دلنشين و شمرده با لبخندي بر لب مي گويد: آرمانگرايي انگيزه مشوق ما بود، به اعتقادات خود مؤمن بوديم و براي آن تلاش مي كرديم. اگر انسان ها در زندگي انگيزه نداشته باشند، زندگي پوچ مي شود و آن انسان بيهوده خواهد بود. ما به اسلام به عنوان مكتب آزادي بخش كه حامي مستضعفين و قشر محروم است و براي همه بخش هاي زندگي برنامه دارد، اعتقاد پيدا كرديم. به اصول دين پايبند شديم و براي اجراي اين اصول مبارزه كرديم .

شعر مذهبي\\\\\\\"اصول دين چند تاست؟\\\\\\\" از خردسالي تا بزرگسالي
من و برادرانم در خانواده مذهبي رشد و نمو كرديم . به شكل سنتي مفاهيم و آموزه هاي مذهبي را دريافت مي كرديم. يادم مي آيد وقتي بچه بودم پدر بزرگم براي ما اصول دين را آموزش مي دادند به طوري كه در كالبد وجودمان نهادينه شد و آن را حفظ كرديم. شعر اسلامي و كودكانه ” اصول دين” را براي آموزش مفاهيم ديني و مذهبي براي ما مي خواندند. از همان جا ما به مفاهيم \\\\\\\"توحيد، نبوت، معاد، امامت، عدل\\\\\\\" آشنا شديم. بزرگتر كه شديم به شكل علمي تر و اقناعي دريافتيم كه توحيد چيست، از همان زمان درك كرديم كه مبارزه براي كسب عدالت و اعتقاد داشتن به عدالت چيست و بر اين آموزه هايي از كوچكي آنها را آموخته بوديم برهان منطقي يافتيم. براي اين آموزه ها مبارزه را به صورت جدي شروع كرديم.

وقتي حاج نوراني جانباز مي شود
محمد علي وقتي زخمي شد كه عراقي ها خانه هاي سازماني راه آهن را اشغال كرده بودند، حاجي به همراه پانزده نفر تصميم گرفتند كه جلوي بعثي ها را بگيرند و ورودشان را قطع كنند. عراقي ها در ساختمان هاي بلند شهر مستقر شده بودند، آن ها را ديدند و از آن جا به رگبار بستند و تقريبا ده نفر از آن 15 نفر كه همراه اش بودند زخمي شدند، چهار نفري كه مانده بودند زخمي ها را عقب مي كشيدند.
او تنها مانده بود ناگهان يكي از ميان كوچه ها داد مي زند كه چه كسي اين جا آرپي جي دارد؟ و او داشت و به سمت صدا مي رود. سرگرد شريف نسب به تنهايي گروه هاي مردمي را هدايت مي كرد او را صدا زده بود، آن ها به سمت عراقي هايي مي روند كه روي پشت بام ها مستقر شده بودند. حاجي در اتاقكي روي يكي از پشت بام ها مستقر مي شود، دو آر پي جي به سمت عراقي ها شليك مي كند و تعدادي از آن ها كشته مي شوند، اما آن ها مسير گلوله را شناسايي مي كنند، به گلوله سوم نمي رسد كه عراقي ها او را به رگبار مي بندند و بعد از آن هم يك آر پي جي شليك مي كنند. او سخت زخمي مي شود، يك چشمش را از دست مي دهد.
مي گويد: «يك آر پي جي زدند كه باعث شد صورتم كلا سوخت و چشم راستم تخليه شد و چشم ديگرم هم آسيب ديد. يك تير هم به دستم خورد و زمين خوردم در همان حين يكي از دوستان به من رسيد و بي سيم زد كه محمد نوراني زخمي شده و ماشين بفرستيد.

از نگين خاورميانه تا نخل هاي بي سر / روزي كه خرمشهر زيبا بود
نوراني از روزهاي قبل از جنگ و زيبايي خرمشهر ياد مي كند و به ياد دارد كه صدام بعد از فتح خرمشهر گفته بود؛ «من الماس خاورميانه را گرفته ام و اين الماس گرانبها را به هيچ وجه پس نخواهم داد و اگر روزي كسي توانست اين الماس را از من بگيرد من كليد بصره را به او خواهم داد.»
او از روزهاي خوب خرمشهر و رودخانه بسيار زيبا و مردم نجيب و آرام، بسيار متين و اهل مطالعه اش ياد مي كند. شهري كه به دليل قرار گرفتن در تقاطع دو رودخانه اروند و كارون از وفور آب بهره مي برد و به همين دليل بسيار سرسبز و خرم بوده است. شهري كه محور آن تجارت بود و 17 سفارتخانه و كنسولگري قبل از جنگ داشت.
نوراني مي گويد: «خرمشهر13اسكله بارگيري داشت. وقتي متفقين در جنگ جهاني دوم خرمشهر را گرفتند براي انتقال مهمات و سلاح و تجهيزات شان به مركز ايران از بندر خرمشهر استفاده مي كردند. خرمشهر شهر زيبايي بود. غروب كه مي شد جوان ها كنار ساحل زيباي رودخانه مي آمدند، قايق سواري مي كردند و قدم مي زدند؛ در واقع فضايي ايجاد شده بود كه زوج هاي جوان و محلي و محل مباحثه روشنفكران ديني و مذهبي با ماركسيست ها شده بود. من با دوستانم شب ها مي رفتيم لب رودخانه شعر حافظ، نيما،خيام و شاملو مي خوانديم؛ بحث سياسي مي كرديم، فضاي بسياري خوبي بود.»
اين فعالان عرصه فلسطين ادامه مي دهد: با دوستان جمع مي شديم و در مورد شاعران مورد علاقه مان تبادل نظر مي كرديم. نيمه شب صداي حزين بلم ران عرب را مي شنيدم كه با سوز و گدازي در دل شب آواز مي خواند. خرمشهر تبعيدگاه جريان كمونيست و ماركسيست بود و از آنجايي كه مذهبي ها قصد داشتند در مقابل جريان نفوذ اين قشر مقابله كنند و بيم نفوذ جريان كمونيست مي رفت، بچه مذهبي ها سير مطالعاتي خود را در باب اصول عقايد ماركسيست ها و ماركسيست ها سير مطالعاتي خود را در باب اصول عقايد اسلام آغاز كردند. از همين جا يك فضاي كاملا علمي و روشنفكرانه گفت و گوي ايدئولوژيك برقرار شد. روشنفكران ديني و علمي زيادي نيز در دانشكده خليج فارس حضور داشتند.

وقتي شهيد جهان آرا از خير حج رفتن گذشت
در طول جنگ فقط دو بار از جبهه خارج شد، يكي در سال 61، زماني كه بعد از سقوط خرمشهر و جنگ 45 روزه در خرمشهر كه جنگي سخت و نابرابر بود و مقاومت كار هر كسي نبود، شهيد جهان آرا يك سهميه حج داشت، خودش نرفت سهميه را داد به او.

نوراني مي گويد: «خيلي اصرار كردم كه شهيد جهان آرا سهميه اش را نگه دارد ولي گفت كه موقعيت من براي رفتن مناسب نيست در نتيجه سهميه را به من داد، انگار دنيا را به من داده بودند، در سن 22 سالگي مي خواستم حاجي شوم. در مكه بودم كه خبر شهادت شهيد جهان آرا را شنيدم خيلي اذيت شدم سرگشته و حيران در كوچه هاي مكه مي گشتم.» او در توصيف اين حيراني مي گويد:
در مكه خبر از تهران رسيد كه جهان آرا دراثر سقوط هواپيماي پرواز هركولس سي-۱۳۰ نيروي هوايي ارتش شهيد شده است، باورش برايم سخت بود. با تهران تماس گرفتم و گفتند اين موضوع واقعيت دارد، سخت ترين خبري كه در آن زمان شنيدم همين خبر بود. سرگردان در كوچه هاي مكه قدم مي زدم و نمي دانستم با چه كسي درد و دل كنم؟! همراهانم كه در حج حضور داشتند، نه من را مي شناختند و نه جهان آرا را. آنها سرگرم عبادت و مكه خودشان بودند . تنهايي را با تمام كالبد وجودم درك كردم، در آن تنهايي گوشه اي نشستم و براي محمد گريه كردم. دوست خوبي بود، فرمانده خوبي، رفيق خوبي بود محبوب و متدين بود، الگوي تمام عيار از انسان مؤمن انقلابي كه براي ارزش هايش سخت مبارزه مي كرد، روحيه انساني داشت، بسيار عاطفي و محبوب بود، ايثارگر كامل به معناي واقعي كلمه بود. در آن زمان در بين آدم ها 20 نفر مثل شهيد محمد پيدا نمي كرديم.
بار دوم هم كه از جبهه را ترك كردم در سال 62 براي ازدواجم بود كه به تهران آمدم.

و نهضتي كه ادامه دارد؛ ديروز در خرمشهر امروز براي فلسطين
نوراني در توضيح فعاليت كنوني اش مي گويد: به دعوت دوستان به جمعيت دفاع از جمعيت فلسطين پيوستم تا به مسائل مردم مظلوم و محروم فلسطين رسيدگي كنم. از طريق امور خيريه عمراني، فرهنگي، سياسي به حمايت از فلسطيني ها پرداختم چرا كه اينها هم براي عدالت و آزادي خودشان مبارزه مي كنند. خوشحالم تمام عرصه خدمات و كارهايي كه خداوند جلوي پايم گذاشته براي عدالت آزادي و آزادگي انسان ها بوده و همواره حوزه فعاليتم به گونه اي بوده و است كه از نظر روحي مرا را ارضا كرده و هيچ گاه از كارهاي گذشته ام پشيمان نبوده و نيستم.

مظلوميت همسران جانباز
محمد علي، بعد از جنگ مدت 11 سال به سمت مدير كل بنياد جانبازان خوزستان و مسئول تيمار داري و پرستاري جانبازاني شد كه در جنگ آسيب ديده بودند. نوراني در توضيح شرايط خاص جانبازان مي گويد: \\\\\\\"آنها شرايط خاص خودشان را دارند، شرايطي كه توجه و عنايت خاصي را مي طلبد. خصوصا جانبازان اعصاب و روان كه به علت نوع آسيب هاي وارده كه بخشي از مجموعه مغز و اعصاب را مختل كرده است بيش از ساير جانبازان درگير مشكلات خانوادگي و اجتماعي هستند اين جانبازان كه بسيار در حق خانواده هايشان ظلم شده چراكه خانواده اين جانبازان هيچ گاه آرامش ندارند و دائما مورد تهديد جسمي و روحي قرار مي گيرند و هر لحظه ممكن است مورد غضب ناخودآگاه جانباز قرار بگيرند. به همين دليل است كه مي گويم خانواده هاي جانبازان از خود جانبازان مظلوم تر و به شكل حق به جانبانه تري ايثار گر تر اند.\\\\\\\"

چرا ما در جنگ 8 ساله پيروز شديم اما فلسطين 50 سال است كه مي جنگد؟اسرائيل از پشت ديوارها مي جنگد
بايد به ريشه كار بپردازيم. در مقاومتي كه ما در خرمشهر و در طول دفاع مقدس داشتيم، يك گروه كوچك به نمايندگي از اسلام در مقابل يك جنگ بين المللي قرار داشت. اگرچه عراق از حمايت سيستم هاي اطلاعاتي و هواپيماهاي آواكس آمريكايي، هواپيماهاي جنگنده ميگ و سوخو روسي و فرانسوي، سلاح هاي شيميايي آلماني ها و اروپايي ها، توپخانه اتريشي ها، پول و بودجه عرب هاي منطقه (كه بعد از جنگ اعتراف كردند مبلغ 5 ميليارد دلار به صدام كمك كردند) سربازهاي 17 كشور اروپايي و آسيايي بطوري كه از 17 كشور كه در جنگ 8 ساله ما حضور داشتند، اسير گرفتيم. در واقع ايران در مقابل يك جنگ بين المللي (كه طولاني ترين جنگ در طول تاريخ چندين ساله اخير بوده است) قرار گرفته بود.
يك غده سرطاني به نام صهيونيسم در منطقه توسط انگليسي ها و بعدها با حمايت امريكا ايجاد شده است. از آنجايي كه منطقه خاورميانه بسيار استراتژيك و مهم است و فلسطين در ارتباط با 3 قاره و لولاي 3 قاره است، از جهت اقتصادي، سياسي، فرهنگي بسيار حائز اهميت است و استكبار براي كنترل منطقه در دست خود، يك ژاندارم و پليسي تحت عنوان كشور اسرائيل ايجاد كرده و توسط آن كشورهاي ديگر را تهديد و كنترل مي كند. لذا اسرائيل به تنهايي در منطقه حضور ندارد بلكه با پشتوانه ابرقدرتها و خصوصا حمايت علني و آشكار صهيونيستها در منطقه حضور دارد. به همين خاطر است كه مردم فلسطين كه كشوري كوچك و ضعيف هستند با ابرقدرت ها و كشورهاي قدرتمندي كه از اسرائيل حمايت مي كنند روبه رو هستند.
در واقع مردم فلسطين در مقابل پيشرفته ترين امكانات، ابزار جنگي، ابرقدرت هاي انگليسي اروپايي و انگليسي قرار دارند. چندين ميليارد دلار از ماليات آمريكا به اسرائيل كمك مالي مي شود در حالي كه مردم خودشان دچار مشكل اقتصادي هستند. و به همين دليل جنبش وال استريت و جنبش مردمي 99 درصد در امريكا و اسرائيل را به راه انداخته اند. آمريكا اين ابزار و پول ها را در اختيار اسرائيل قرار مي دهد تا بدين وسيله مردم فلسطين را سركوب كند و ابرقدرتها بتوانند به راحتي از اسرائيل شمشيري بسازند بر سر كشورهاي خاورميانه و عربي. آمريكا كه با تهديد اسرائيل انها را تحت كنترل خود گرفتند.
آدمهاي ترسويي مثل حسني مبارك، ملك عبدالله، پادشاه كشورهاي قطر و تونس و ليبي و.. كه مورد تهديد قرار مي گيرند از ترس اسرائيل مجبورند سياست استكبار را بپذيرند، نفت را به قيمت ارزان در اختيار آنها قرار بدهند و فرهنگ غرب را تحميل كنند.

يــاور محرومـــان و درد آشنـاي دردمنـدان
بخوانيد و آويزه گوش كنيد، راهي به جز اين نيست
من يك گلايه از همه كساني كه مسئوليت فرهنگي بر عهده دارند دارم و آن اين است كه متأسفانه نتوانسته ايم آرمان گرايي را پرورش دهيم. و مطالب خالص و اعتقاداتمان را به نسل جوان و نسل سومي ها منتقل كنيم. اين ضعفي است كه جامعه از آن رنج مي برد. فضاي فرهنگي و فكري جامعه تغيير كرده و ارزش ها دگرگون شده است طوري كه جوانان به دنبال كسب درآمد بيشتر، ماشين شيك تر، لباس زيبا تر، سوق يافته اند و همه تلاششان هم اين است كه در اين زمينه بهترين باشند، من نمي گويم اين ها بد و ضد ارزش است، حتي اسلام اين مسائل را منع نكرده، بلكه اين برتري ها همه آن چيزي كه ارزش مي خوانيم نيست و مسائل عاطفي و روحي بعد ديگري است كه نبايد از آن غافل شد. ما نبايد نسبت به جوامع بشري بي تفاوت باشيم. جوانان بايد سخن سعدي را آويزه گوش خود كنند كه: بني آدم اعضاي يكديگرند, كه در آفرينش ز يك گوهرند. چو عضوي به درد آورد روزگار, دگر عضوها را نماند قرار......
بايد خود را به طريقي پرورش دهيم كه از غم مردم مظلوم فلسطين و مسلمان غصه بخوريم و حقوق بشر به معناي واقعي و آسايش انسان ها هدف واقعي مان شود.

پايان پيام/م
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده