خاطراتی از شهید «یارحسین بیات»؛
چهارشنبه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۱ ساعت ۱۳:۲۰
در بخشی از خاطرات همسر شهید «یارحسین بیات» آمده است: برپایی نماز اول وقت یکی دیگر از خصوصیات ایشان بود و ارادتش به ائمه اطهار (ع) برای ما الگو بود.

به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید یارحسین بیات در تاریخ 25 مهرماه 1339 در یک خانواده متدین و مذهبی در تویسرکان استان همدان دیده به جهان گشود.

ارادت شهید «بیات» به اهل بیت، الگوی خانواده بود

وی پس از چندی مجاهدت در منطقه فاو عراق با درگیری با رژیم مزدور بعث عراق در تاریخ 9 اسفند ماه 1364 به درجه رفیع شهادت نائل آمد. گفتنی است پرونده شهید در بنیاد شهید استان قم موجود است.

در ادامه خاطراتی را از زبان همسر این شهید والامقام را می‌خوانید.

شهید فردی بود با اخلاق و رفتار مناسب و معقول؛ در زمینه ایمان نیز ایشان فردی بود مومن و متعهد.

او چه در منزل با ما و چه با افراد دیگر به خوبی و در نهایت ادب رفتار می­کرد. احترام گذاشتن به افراد مسن به خصوص مادر و پدرشان نیز یکی دیگر از خصوصیات ایشان محسوب می‌­شد. برپایی نماز اول وقت یکی دیگر از خصوصیات ایشان بود و ارادتش به ائمه اطهار (ع) برای ما الگو بود. شهید با ورود به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اخلاق فوق‌العاده‌­ای پیدا کرد و به فردی نرم­‌خو تبدیل شد و این اخلاقش به خیل بی­شمار خصوصیات بارزش افزوده شد.

شهید علاقه خاصی به حضور در مناطق جنگی داشت و به طوری که بعد از هر 2 الی 4 ماه که در منطقه بود تنها 40 الی 45 روز برای مرخصی به خانه می‌­آمد.

بار آخر مرتب می­‌گفت: من این بار که به منطقه بروم دیگر نخواهم رفت و برای همیشه منطقه را ترک کرده و در قم خواهم ماند. گویی خودش به خوبی می‌­دانست که این آخرین بار است. در زمانی که مرخصی بودن ما را برای مسافرت با خود به چند شهر برده و گفتند: «من این بار شما را به مسافرت آوردم ولی بار دیگر خودتان باید اقدام به این کار بکنید.» تا آنکه بعد از اتمام زمان مرخصی و رفتن ایشان به منطقه خبر شهادت ایشان را آوردند.

روزی که عازم منطقه بود، رفتار و کردارش با همیشه متفاوت بود. گویی خودش به خوبی می­‌دانست که دیگر باز نمی­‌گردد؛ هنگام رفتن خیلی سفارش بچه­‌ها را به من می­‌کرد. از من خواست که بچه­‌ها را خوب تربیت کرده و ایشان را ترغیب به خواندن درسشان کنم. آن زمان هنوز فرزند آخرمان به دنیا نیامده بود، به من سفارش کرد که اگر فرزندمان پسر بود نامش را قاسم بگذارم و بعد عازم منطقه شد.

 

من در آن زمان خوابی ندیدم ولی خودم انتظار این خبر را هر لحظه می­‌کشیدم. خصوصا که حرکات و سکنات ایشان را هم دیده بودم. آن وقت­‌ها منزل مسکونی ما نیمه ساخت بود، وقتی کسی درب منزل را می‌­زد ابتدا از زیر درب ورودی به کفش‌­های آن فرد نگاه می‌­کردم تا ببینم پوتین به پا دارد و از سپاه آمده است یا نه، تا آنکه خبر شهادت ایشان را برایمان آوردند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده