سه‌شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۱۶
هنوز هم گاه به ­گاه / با چفيه تنت را خشك مي­كني / هنوز هم مشامت با شنيدن بوي باروت

هنوز هم گاه به ­گاه

با چفيه تنت را خشك مي­كني

هنوز هم مشامت با شنيدن بوي باروت

به ياد تجربه­ هايت مي­افتد

اما!

هنوز هم از به به شيبر

دلت غنچ مي­زند

هنوز هم گاهي

جرعه جرعه نوشيدن

مزه خون را به يادت مي­ آورد

اما!

هنوز هم هر از چندگاه

با صداي انفجار خيز بر مي­داري

اما!

اما مدت مديديي است

دلت لك زده براي ثانيه­ اي از آن روزها

براي جرعه­ اي از آن محبت

براي لقمه ­اي از آن صفا

براي چشيدن طعم خوشايند عاطفه ­ها

هنوز هم با شنيدن مرثيه

بر دلت آشوب مي ­نشيند

هنوز هم همه­ ي رودخانه­ ها

اروند را برايت تداعي مي­كند

همه دشت‌ها شلمچه را

و دامن كوه ­ها كله قندي را

اما! اما! اما!

هميشه دلت

در هزارتوي آن خاطره ­ها

در به در خانه به خانه ديار به ديار

در گِل، گل­هاي حسرت

له له مي­زند

در انتظار شكوفا شدن غنچه ­هايش

دمق مي­شود

گره مي­خورد

و در ماتم پلاسيدنش به سوگ مي­نشيند

سروده ای از  علی اکبر خاوری نژاد

منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده