«اولین اقدام تشکیل یک جلسه با بچه‌های سپاهی بود. آن‌ها دل پری داشتند و شاکی بودند که چرا اقدامی برای اعزامشان به جبهه کردستان صورت نمی‌گیرد و مدعی بودند مثل یک اسیر در سپاه قزوین زندانی شده‌اند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

سپاه‌ها از عدم اعزام‌شان به جبهه شاکی بودند!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، «منوچهر (علی‌اصغر) مهجور»، متولد ۱۳۲۶ در قزوین است و از فرماندهان دوران دفاع مقدس، فرمانده اولیه تیپ ۱۷ قم و معاون عملیات سپاه بانه در جنگ تحمیلی به شمار می‌رود. وی که هشت سال مدیرکل بنیاد جانبازان قزوین نیز بود، پدر شهید مجید مهجور و برادر شهید جواد مهجور است و تنها دارنده نشان فتح در استان قزوین از سوی رهبر معظم انقلاب می‌باشد.

سپاهی‌ها از عدم اعزام‌شان به جبهه شاکی بودند!

منوچهر (علی‌اصغر) مهجور روایت می‌کند: ۲۵ فروردین سال ۵۹ از معاونت هماهنگی استان‌ها تماس گرفتند و من برای دیدار با برادر محمودزاده راهی تهران شدم. ایشان کمی در مورد فعالیت‌هایم در منطقه صحبت کرد و در آخر اطلاع داد که باید به عنوان مسئول عملیات سپاه قزوین فعالیت کنم.

فهمیدم روی مین رفتن خودرو و مجروحیت من بی‌تأثیر در این تصمیم‌گیری نبوده بنابراین به برادر محمودزاده اطمینان خاطر دادم که مشکل جسمی و روحی ندارم و همچنان مایلم در منطقه به خدمتم ادامه دهم.

ایشان نپذیرفتند و بدین‌ترتیب با حکم آقای عباس دوزدوزانی فرمانده سپاه پاسداران در دوم اردیبهشت ۱۳۵۹ به‌عنوان فرمانده عملیات سپاه پاسداران قزوین برگزیده شدم. برادر دوزدوزانی نیز علت انتصابم را تجربه و سوابق عملیاتی و فعالیت‌های انقلابی‌ام ذکر کرد و بدین ترتیب با توکل به خدا و استعانت از سیدالشهدا و باانگیزه و پرانرژی به مرکز سپاه قزوین واقع در خیابان نادری رفتم.

در ابتدا برادر فضلی از طرف ستاد مرکزی به سپاه قزوین آمد و در جلسه شورای فرماندهی به معرفی من پرداخت و سپس در سوم اردیبهشت سال ۵۹ فعالیتم در کنار فرمانده سپاه برادر تقی جلالیان آغاز شد.

بدین ترتیب فرمانده سابق برادر حیدری که کار را به من سپرده بود خداحافظی کرد و راهی تهران شد. اولین اقدام تشکیل یک جلسه با بچه‌های سپاهی بود. آن‌ها دل پری داشتند و شاکی بودند که چرا اقدامی برای اعزامشان به جبهه کردستان صورت نمی‌گیرد و مدعی بودند مثل یک اسیر در سپاه قزوین زندانی شده‌اند.

به آن‌ها آرامش دادم و خاطر جمعشان کردم که این کار را خواهم کرد، ولی باید دندان روی جگر بگذارند تا مراحل کار به‌صورت منظم و طبق برنامه پیش برود بر این اساس در اسرع وقت برای آمادگی جسمی و روحی آن‌ها کلاس‌های آموزش نظامی و اعتقادی ترتیب دادم.

منبع: کتاب مرد روز‌های بارانی (روایت زندگی علی‌اصغر مهجور از فرماندهان دوران دفاع مقدس)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده